۱۳۹۲ اسفند ۲۲, پنجشنبه

130

سلام دل‌آرام
.
بگویم برایت که سپرده‌ام کلمات نامه‌هایم، قرار بگیرند وقت خوانده شدن؛ حال ِ سخت‌شان را می‌فهمم وقتی تو چشم دوخته‌ای به قامت بی‌تاب‌ و لرزان‌شان. ردّی است همیشه از چشمه‌ی چشم‌هایت که می‌تکاند و می‌روبد بهانه‌ها‌ی قرار را؛ چه من باشم، چه کلماتم، چه خیالم؛ خوشی اما این است که این لرزیدن‌ها گواه زنده بودن است؛ زنده بودن من و کلمات من و خیال من؛ ... و خوشا این زنده بودن.
.

.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر