۱۳۹۲ مهر ۱۰, چهارشنبه

چهارپاره – 114 / لنگه کفش و فتحعلی شاه

(1)
مواضع دیروز نتانیاهو در مجمع عمومی سازمان ملل، و به خصوص گفتن این حرف که "احمدی‌نژاد گرگی در لباس گرگ بود و روحانی گرگی است در لباس میش"، واضح‌ترین سند ناخرسندی سران اسرائیل از پایان دوره احمدی‌نژادیسم در ایران است. حالا روشن‌تر از قبل باید در کنار نرمش قهرمانانه از پایداری احمقانه، از کله‌شقّی بزدلانه و از دشمن‌تراشی بیهوده احمد‌ی‌نژادیسم هم سخن بگوییم؛ و از فروگذاشتن تدبیر و درک فضای سیاسی جهان که جزیی از آنیم. و برای عبرت نه بر افروختن شعله کینه‌های نو، همچنان که از یاد نمی‌بریم هنوز آنچنان که شایسته ادعای عدالت‌ورزی و ابطال باطل باشد، دود آن بی‌تدبیری‌ و کله شقی‌های بزدلانه، البته که به چشم مدیران مفت‌خوار دانشگاه ایرانیان نرفته است.
.
(2)
خاله خرسه خواست دوستی کند، سنگ را کوبید روی سر رفیق که مگس را دور کند (البته این روی خوشبینانه فهم ماجراست). با وجود این که خاله خرسه هیچ گاه ادعای مدیریت جنگل و جهان را نداشت ولی تا قیامِ قیامت شماتت خواهد شد؛ به خاطر خونی که هدر داد و آبی که نتوانست به جوی بازگرداند، اما همه مقتولان همه‌ی خاله خرسه‌های «بعدی» هم شماتت خواهند شد؛ از بس بی‌خیال عبرت شدند.
.
(3)

«فتحعلی شاه قاجار پادشاه ممالک محروسه ایران در جریان شرفیابی قنسول بریتانیا مشتاقانه از وی می‌پرسد که «چند ذرع بایستی زمین را حفر کنند تا به ینگه دنیا (آمریکا) برسند؟» و وقتی قنسول انگلیس متحیرانه پاسخ می‌دهد که راه رسیدن به ینگه دنیا از طریق کندن زمین نیست، اعلی‌حضرت با تغیّر اظهار می‌دارند که «نماینده انگلیس اطلاعی ندارد» زیرا قنسول عثمان به ایشان شخصا گفه‌اند که با کندن زمین می‌توان به ینگه دنیا رسید.»(ما چگونه ما شدیم / صادق زیباکلام / ص 285)
فتحعلی شاه در اظهار عقیده خود درباره آمریکا آزاد بود، همین طور کسانی که این روزها از آب شدن یخ رابطه ایران و آمریکا آزرده خاطر شده‌اند و احتمالا به ابزاری بیش از لنگه کفش‌های چینی خود فکر می‌کنند اما واقعیت، مستقل از مقوله‌ی آزادی عقیده است. فتحعلی شاه به قنسول عثمانی اعتماد سخت داشت و آنانی که با نرمش امروز مخالف‌اند به کاسب‌کارهای دکّان دشمنی با آمریکا یا در بهترین حالت: صادقانه به ارزشهایشان درباره بر باد رفتن یا جریحه‌دار شدن غرور انقلابی. هر چند این صداقت، نباید جواز افراط ‌و توهم دهد. تغییر واقعیت هم که البته از توانش خارج است.
.
(4)
«حبیب یغمایی مدیر مجله "یغما" در خاطرات خود درباره علی جواهرکلام می نویسد: «آقای علی جواهرکلام ... در وزارت امور خارجه سمت مترجمی داشت و چون معلومات و اطلاعاتی وسیع و جامع داشت او را برای سخن‌پراکنی برخلاف (بر ضد) شوروی انتخاب کرده بودند. روزی به دفتر مجله آمد و از حال و کارش جویا شدم. جواب داد: کار من ناسزاگویی به روسیه بود و اجرتی کافی می‌دادند. اما امروز اطلاع دادند که چون مناسبات ایران و روسیه بهبودی یافته و زبان بدگویی بسته می‌شود، حقوق تو قطع می‌شود. بعد با خنده گفت: به اداره رادیو رفتم و به آنها گفتم آقا وظیفه من ناسزاگویی و فحاشی است. حالا روس نباشد، انگلیس باشد، چین باشد. چرا حقوق مرا قطع می‌کنید؟» (لطیفه های سیاسی / محمود حکیمی / ص 80)
.
روایتهای اینچنینی، درک حال این روزهای بعضی را آسان می‌کند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر