۱۳۹۲ شهریور ۲۵, دوشنبه

چند نفرمان می‌شود حاج کاظم؟


خودمان را بگذاریم جای «برخی» نظامی‌ها ...
رفته‌ایم جنگ و جنگ بدون پیروزی وعده شده تمام شده و حالا برگشته‌ایم و می‌بینیم هم سن و سالهای ما درس‌شان را خوانده‌اند و زن و بچه و زندگی‌ و کسب و کارشان را دارند و ما هیچ کدام را نداریم و تازه شاید نقص عضو هم شده‌ایم، و بازی با جانمان کرده‌ایم، و کلی از دوستان‌مان را هم جلوی چشمان‌مان از دست داده‌ایم، یا که بهترین روزهای زندگی را در اردوگاه‌های اسرا زیر دست دژخیمهای صدام گذرانده‌ایم و بعد هم مواجه می‌شویم با کلی حرف و شعار که بله؛ شما کلی حق دارید گردن مردم و مملکت و تاریخ و تمدن و اولویت سهمیه‌ها باید که باشید ...
چند تایمان می‌تواند بشود عین حاج کاظم «آژانس شیشه‌ای»؛ بی‌رانت و بی‌ادعا، سیِ خودش و پیکان قراضه‌اش؟ تازه به فرض اینکه پول بلیت هواپیمای دوست مجروح‌مان را هم داشته باشیم. چند تایمان عدول می‌کنیم از لذت اقتصاد رانتی برای جبران عقب‌ماندگی و تسویه حساب‌ها و هورت کشیدن پیمانکاری‌ها و تاسیس زنجیره‌ای هر چه به اقتصاد و بورس و سرمایه ربط دارد؟
.
کلاه‌مان را قاضی کنیم ...
اشکالی اگر هست، که هست، جایی دیگر است.
.
حرف‌های امروز حسن روحانی را هم بگذارید برای آرام و خنثی کردن طبع ناآرام نظامی‌های اقتصاد زده که مدام لیچار بارشان شده؛ به خصوص از وقتی مخابرات را خریدند و حالا نگران‌اند که منتقدان‌شان بر سر کار آمده‌اند ...
ما به درک متقابل یکدیگر، و به زبان مشترک، حتی بیشتر از اقتصاد منزّه، نیاز داریم و این توجیه رانت‌خواری نیست؛ دقت کنید.
.
کامنتها در فیسبوک + 
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر