حدود دو ماه به پایان سال 2011 باقی مانده.
در این ده ماه گذشته، دنیا آن قدر دست خوش اتفاق های بزرگ و تاریخی و داغ شده، که انگار
امسال شب امتحانی است که کلی درس خوانده نشده، یک جا باید تدریس و تمرین شود تا در
فردایی که خیلی نزدیک است، اتفاق "امتحان بزرگ" رخ دهد. یک سال پیش
هیچ رمال و غیب گو و کف بینی برای بن علی و مبارک و قذافی و علی عبدالله صالح و آل خلیفه و
بشار اسد و بن لادن و اربابان وال استریت خبرهای بد نبرد، همچنان که برای ژاپنی های
غرق در کار و تکنولوژی، کابوسی به اسم سونامی و بحران اتمی نیروگاه اتمی شان اصلا معنی
نداشت و در کوبا شاید کسی نمی دانست بالاخره خرید و فروش ماشین های دست دوم آزاد خواهد شد! در ایران خودمان،
محصول سیزده ماه کوبیدن بر طبل حماسه نه دی، در یک بعدازظهر زمستانی بیست و پنج بهمن با هجوم مردم برای خرید عید!، بر باد رفت.
رییس جمهوری، چنان غرق در مهربانی و همراهی ها، "ناگهان" چنان شد که همه
می دانیم و انتظارش را نداشتیم، سیاست عریان تر از همیشه شد؛ که همزمان، کشتار در
منامه "جنایت" شود و در خیابان های سوریه "توجیه". بزرگترین اختلاس تاریخ کشور
از پرده برون افتاد و رییس بزرگترین بانک کشور، فراری شد؛ همه و همه در کمتر از یک سال قبل ...
.
*
.
شهیدی که بر خاک می خفت
سرانگشت در خون خود می زد و می نوشت
دو سه حرف بر سنگ:
"به امید پیروزی واقعی
نه در جنگ،
که بر جنگ!"
.
اولین پست من درابتدای سال بود،
شعری از قیصر(+) ...
.
.
.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر