*
.
شبی دیدم، توی خوابم
ته دریا، زیر آبم
.
زیر آبها، می زنم ساز
توی آبها، می خونم باز
.
شبی دیدم، توی خوابم
روی ابرا، پیش ماهم
.
ماه و ناهید، من و خورشید
خدا تا صبح، ما رو می دید
.
تا صبح شد، زنگ ساعتا در اومد؛
بازی ِ شبونم بازم مُرد …
.
تا صبح شد، بوق ماشینا در اومد؛
آبی بیکران بازم مُرد…
.
شور پرواز، ته دریا،
بازی موج، روی ابرا،
.
دوباره صبح، دوباره رنگ
دوباره روز، دوباره جنگ
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر