۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۵, پنجشنبه

پایان کتاب را با هم خواهیم خواند

ما هر کدام
از جایی به جایی آمده
تا اینجا رسیده ایم،
ذره از آفتاب وُ
دویدن از آهو،
پرنده از دربا وُ من ...
تو بگو!
.
من خودم
هر چه فکر می کنم به یاد نمی آورم
کجا بوده ام
چه می کرده ام
از کجا آمده
اینجا چه می کنم!
.
ما هر کدام
از هر کجا که آمده باشیم
شب را همین جا
در همین مسافرخانه سر خواهیم کرد،
تا فردا صبح
سال های بسیار فرصت هست
تا از چند و چون ِ این چراغ و ُ
بود و نبود این ناکجا
کرانه ها را ببینیم و حرف ها بشنویم
از باران و چلچله.
.
خواندن به خواب وُ
شنیدن به راه،
تا واژه برایت باران بیاورد
چراغ و چلچله بیاورد
درد بیاورد
دوا بیاورد
نوشتن از نی بیاورد
بیاورد برود به بوی گندم بگوید:
منم ...!
که راه منم
سَفَر منم
منزل، مویه، مردم
کجا، بی کجا، هر کجا منم!
.
اشتباه می کنی دوست ِ من،
واقعا ...
شعر به چه درد می خورد،
وقتی که تو را از ترنّم نان وُ
اشاره به حرمت ِ آب حرام کرده اند!
.
کمی صبر کن
حوصله کن
پایان کتاب را با هم خواهیم خواند.
حالا بخواب
تا فردا صبح
فرصت برای گریستن بر این روزگار
بسیار است!

*

سید علی صالحی
از: چلچراغ / شماره 424
.
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر