۱۳۸۹ اسفند ۲۷, جمعه

بیست و چهار

من
دل ِ رفتن نداشتم
درخت خانه ات ماندم
.
تو
رفتن را
دل دل نکن!
ریزش ِ برگ هایم
آزارت می دهد
*
پریشب برای کاری رفته بودم پیش بهمن، پسر ِ محمدعلی بهمنی عزیز ... گفت: "بیا کتاب تنوری بابا رو بدم،  تازه ی تازه" ... روش تاریخ زده بود: "بهار 1390"، اسم کتاب: "تنفس آزاد با محمدعلی بهمنی" و چاپ دوم ... بعد عین وقتی که ... بگذریم ... چند وقتی است باورم شده که شعرها خودشان را انتخاب می کنند برای تویی که از خودت خبر داری

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر