قطار را که یادتان هست؛ همین چند روز قبل بود ... دیشب متوجه شدم که "نخستین" شعر مجموعه "دستور زبان عشق" قیصر امین پور هم از "قطار" است؛ و اسمش: سفر ایستگاه
*
قطار می رود
تو می روی
تمام ایستگاه می رود
.
و من چقدر ساده ام
که سال های سال
در انتظار تو
کنار این قطار ِ رفته ایستاده ام
و همچنان
به نرده های ایستگاه رفته
تکیه داده ام
...روزی که این قطار قدیمی
پاسخحذفدر بستر موازی تکرار
یک لحظه بی بهانه توقف کند
تا چشمهای خسته ی خواب آلود
از پشت پنجره
تصویر ابرها را در قاب
و طرح واژگونه ی جنگل را
در آب بنگرند
آن روز
پرواز دستهای صمیمی
در جستجوی دوست
آغاز می شود...
"آینه های ناگهان - قیصر امین پور"
سلام
پاسخحذفزیبا بود
مدتها بود به وبلاگتان سر نزده بودم پرسان آمدم تا رسیدم.
ارادت
FASSANEH ... این قیصر با قطار خیلی خوب بوده انگار ... لابد قطار ردی از یاد و خاطره بوده در واقعیت زندگی اش. این روزها هر شعر و داستانی که از قطار گفته و نوشته، جلوی چشمانم برق می زند
پاسخحذفشاید زیباتر از این شعر آن بیان شیوای استاد است که فرمود:
پاسخحذفعمری به جز بیهوده بودن سر نکردیم !
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم !
در خاک شد صد غنچه در فصل شکفتن
ما نیز جز خاکستری بر سر نکردیم !!!
حس می کنم ارتباطی بین این شعر و با شعر قطار باشد که هر دوشان حکایت از این است که:
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان .. !
چه زود دیر می شود !!!!!!!!!!!