"کاش میشد امروز نرون زنده بود و برای ما از "زندگی" می گفت و ما هم آن قدر نترس بودیم که مدام به یادش میآوردیم چطور توانست شهری را به آتش بکشد و بعد بنشیند و چنگ بزند؟ کاش میشد امروز چنگیز و تیمور زنده بودند و برای ما از زندگی میگفتند و ما هم آن قدر نترس بودیم که مدام به یادشان میآوردیم که چطور توانستند مناره بسازند از سرهای بی تن؟ کاش می شد امروز استالین زنده بود و برای ما از زندگی میگفت و ما هم آن قدر نترس بودیم که مدام به یادش میآوردیم که چطور توانست حکم اعدام یک جای پنج هزار نفر را امضا کند و بعد همان شب بنشیند به تماشای فیلم کمدیِ روز؟ ... و هیتلر در اروپا، و پینوشه در شیلی، و سوهارتو در اندونزی، و مائو در چین، و صدام در عراق، و میلوسوویچ در بوسنی، و ... و ...!اصلا چه اهمیتی دارد که من از "زندگی" بگویم؛ از فاصله متنوعِ بین تولد اتفاقی و مرگ حتمی! ... من اصلا عاجزم از وصف زندگی وقتی که جانشین خدا بر زمین به راحتی چنگ زدن و مناره ساختن و امضا کردن و فیلم دیدن، تخم مرگ در مزرعه مردمان میکارد. گاهی تکرار یاد فلورانس نایتینگل و مادر ترزا و ریزعلی خاجوی و همه کسانی که مرگ را با عشق از مردمان رانده اند، برای تسکین دردِ این عجز و برای همچنان امیدوار بودن، شاید تنها کار درست باشد".
۱۳۸۸ آبان ۱۷, یکشنبه
روزنامه نگاران ایرانی - شماره 20 - "زندگی"
"کاش میشد امروز نرون زنده بود و برای ما از "زندگی" می گفت و ما هم آن قدر نترس بودیم که مدام به یادش میآوردیم چطور توانست شهری را به آتش بکشد و بعد بنشیند و چنگ بزند؟ کاش میشد امروز چنگیز و تیمور زنده بودند و برای ما از زندگی میگفتند و ما هم آن قدر نترس بودیم که مدام به یادشان میآوردیم که چطور توانستند مناره بسازند از سرهای بی تن؟ کاش می شد امروز استالین زنده بود و برای ما از زندگی میگفت و ما هم آن قدر نترس بودیم که مدام به یادش میآوردیم که چطور توانست حکم اعدام یک جای پنج هزار نفر را امضا کند و بعد همان شب بنشیند به تماشای فیلم کمدیِ روز؟ ... و هیتلر در اروپا، و پینوشه در شیلی، و سوهارتو در اندونزی، و مائو در چین، و صدام در عراق، و میلوسوویچ در بوسنی، و ... و ...!اصلا چه اهمیتی دارد که من از "زندگی" بگویم؛ از فاصله متنوعِ بین تولد اتفاقی و مرگ حتمی! ... من اصلا عاجزم از وصف زندگی وقتی که جانشین خدا بر زمین به راحتی چنگ زدن و مناره ساختن و امضا کردن و فیلم دیدن، تخم مرگ در مزرعه مردمان میکارد. گاهی تکرار یاد فلورانس نایتینگل و مادر ترزا و ریزعلی خاجوی و همه کسانی که مرگ را با عشق از مردمان رانده اند، برای تسکین دردِ این عجز و برای همچنان امیدوار بودن، شاید تنها کار درست باشد".
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر