سال هشتاد و دو در حاشیه یک ماموریت اداری در تبریز با همه همکارانِ هم صنف از کل کشور، عازم نخجوان شدیم. نخجوان ایالتی خود مختار از جمهوری آذربایجان است که از شمال به ارمنستان محصور است و از جنوب به ایران و راه ارتباطی آن با مرکز جمهوری آذربایجان، هوایی است. ما از طریق مرز جلفا با دو دستگاه اتوبوس وارد نخجوان شدیم. از لب مرز تا خود نخجوان حدود نیم ساعت راه بود. بگذریم از وضعیت فلاکتبار مردمان این شهر و حتی خود شهر! تا قبل از دیدن نخجوان فکر میکردم چنین شهرهایی را باید فقط در کشورهای جنگزده آفریقا دید؛ افتضاح بود؛ کثیف و عقب مانده. جالب این که می گفتند بعد از باز شدن پای ایرانیها به نخجوان و تبادلات اقتصادی قدری اوضاع مالی و ظاهری شهر بهتر شده؛ همه این ها بماند، آن چه همیشه از این سفر ذهن مرا آزار می دهد، داستان مسجدی است که ایران در نخجوان ساخته. داستان از این قرار است که ترکیه مسجدی به سبک و سیاق مسجد بزرگ استانبول و البته کوچک در این شهر ساخته و در گوشهای دیگر ایران هم مسجدی دیگر. نماز ظهر و عصر را رفتیم مسجد ساختِ وطن. مسجدی که بنیاد مستضعفان و جانبازان با کیفیتی خوب و حتی ظاهرا با مصالح ایرانی ساخته بود. نام مسجد را هم گذاشته بودند؛ مسجد حضرت زهرا. دوستانی که از تبریز و ارومیه آمده بودند مسجد را خوب می شناختند و می گفتند لااقل یک میلیارد تومان هزینه ساخت آن شده ولی نکته این بود؛ با کاشی کاری روی دیوار مسجد نوشته بودند: "این مسجد بنا به دستور آیت الله العظمی خامنهای توسط بنیاد مستضعفان و جانبازان جمهوری اسلامی ایران ساخته شده است". می دانید نخجوانیهای قدرشناس چکار کرده بودند؟ درست زده بودند کاشیهای مربوط به عبارت "آیت الله العظمی خامنه ای" را ریخته بودند پایین. چون آذری بودند و من هم آذری، از سرایهدار پرسیدم: چرا این طوری شده؟ گفت: باد زده انداخته! گفتم: چرا فقط همین تکه را؟ گفت: نمی دانم. دورتر که شدیم یکی از همراهان گفت که نخجوانیها اصلا این مسجد را به اسم حضرت زهرا نمی شناسند، به آن می گویند: حیدر علیف مسجدی! – مسجد حیدر علیف. از آن روز به بعد، هر وقت خبر از سرمایه گذاریهای به اصطلاح فرهنگی ایران در بیرون از مرزها می شنوم، به یاد آن مسجد می افتم، هزینههایی کلان که به راحتی به ضد خودمان تبدیل میشود! /ا
جناب نوشته هایت به هم ریخته است
پاسخحذف