۱۴۰۲ فروردین ۱۲, شنبه

پراکنده‌های روز دوازدهم ماه اول

 

اول) ترامپ به اتهام پرداخت حقالسکوت به یک پورناستار دادگاهی میشود! یک بار فیالمجلس حساب کرده، یک بار 130 هزار دلار حقالسکوت داده و حالا باید دادگاهی بشود! آن یک فقره لذت چه گران دارد تمام میشود! تازه اگر با این دادگاه تمام بشود!

 

دوم) به نقل از غلامرضا حداد (استاد علوم سیاسی دانشگاه علامه) در ویژهنامه نوروزی مجله "تجارت فردا" (صفحات 143 و 144) آمده: «به نظر میرسد جمهوری اسلامی الگوی خاصی از اقتصاد سیاسی است که کمترین تعهد را به تولید کالای عمومی داشته و دارد ]توضیح از من: کالای عمومی به کالا یا خدماتی گفته میشود که در دسترس همه اعضای یک جامعه قرار گیرد. به طور معمول، این خدمات توسط دولتها اداره میشود و هزینه آنها به طور كلی از طریق مالیات پرداخت میشود؛ مثل اجرای قانون، دفاع ملی، حاکمیت قانون،تامین امنیت، آموزش و بهداشت عمومی. دو معیار اصلی که یک کالای عمومی را متمایز میکند این است که باید کالایی غیر رقابتی و غیرقابل استثنا باشد. غیر رقابتی به معنای آن است که کالاها در عرضه از بین نمیروند. عدم استثنا به معنای این است که کالا در دسترس همه شهروندان است.[ ... تفاوت بک حکومت با دارودسته راهزنان در چیست؟ (این یک سؤال کلاسیک در علم سیاست است) فرض بر این است که هر دو زور دارند، از قوه قهریه استفاده میکنند هر دو باج میگیرند، اما تفاوت عمده این است که حکومت تعهدی به خیر عمومی دارد، در واقع این خیر عمومی است که دولت را مشروع میکند. خیر عمومی در تعهد به تولید کالای عمومی تعریف میشود  اما متاسفانه در الگوی ما به واسطه ابهام در روابط میان نهادهای دولت، بازار و جامعه مدنی بسیار به هم ریخته و غیرقابل رصد و ارزیابی است ... درطول چهاردهه سیاستگذار خارجی ما تاکید داشته که استقلال، استقلال، استقلال...اما نتیجه این حرف این شده که دنیا از ما استقلال پیدا کرده است. ما دومین ذخایر نفتوگاز جهان را داریم اما در زنجیره تولید اقتصادی جهان هیچ سهمی نداریم. در واقع بودن یا نبودن ما تفاوتی در تولید جهانی ندارد. این ما هستیم که به اقتصاد جهانی و قیمت دلار وابستهایم

خوشمان آمد از این صراحت!

 

سوم) یک فیلم سینمایی فرانسوی دیدم به اسم: "دفتر خاطرات یک ماجرای زودگذر"

Diary of a Fleeting Affair

جدای از این که فیلم محتوای غریبی دارد که ناشی از تغییرات وسیع فرهنگی و ارزشی در جهان معاصر است، از شاتهای بعد از دقیقه 100 فیلم خیلی خوشم آمد؛ تصاویری ثابت از جاهایی که زن و مرد پیشتر آن جا بودند و حالا نیستند. فقدانشان در آن فضاها یک طور عجیبی آزاردهنده است ... و مگر همه دنیا، جای جای آن، محل فقدان کسانی نیست که روزگاری دقیقا همانجا بودند، از همانجا عبور کردند، حرف زدند، نشستند و برخاستند ... و رفتند که رفتند. این حس فقدان در "مکانهایی که میمانند"، همیشه برایم موجب درنگ و سکوت و البته اندوه میشود.

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر