(1)
تقی رحمانی، از فعالان ملی مذهبی، بهمن
ماه گذشته و در حالی که فشارها بیشتر و بیشتر می شد و پیش بینی هم می کرد حکم زندان
اش در شرف اجراست، کشور را ترک کرد. او پس از خروج از کشور، در یادداشتی با عنوان
« چرا آمدم؟ یا چرا رفتم؟»، به شرح دلایل رفتن خود، و به ذکر دلایل موافقان و مخالفان رفتن اش پرداخته که خواندنش را توصیه می کنم(+). او نوشته که از چند ماه قبل تر و با
زیاد شدن فشارهای امنیتی در تهران، به تبعیدی خود خواسته در زنجان رفته بوده. همسر
او، نرگس محمدی، نیز که با دو کودکشان در کشور مانده، فعال حقوق بشری است و یک حکم
بدوی سنگین زندان 11 ساله دارد.
.
(2)
همزمان با نوروز، بخش فارسی صدای آمریکا
در برنامه «شباهنگ» خود، یک اجرای موسیقی سنتی ایرانی پخش کرده با اجرای «دانشور»ها؛
دو برادر و یک خواهر از یک خانواده(+). «دانشور»ها زنجانی اند و تا همین چند سال قبل
ایران بودند. آموزشگاه موسیقی در خیابان زینبیه زنجان داشتند. حالا همگی رفته اند لس
آنجلس.
بابک دانشور(+)، همانی که اجرای برنامه
در صدای آمریکا با حرف زدن او شروع شد، نمونه یک هنرمند تحصیل کرده و متین و مودب است.
از سال 80 که ارشاد بودم و بابک دانشور پیگیر مجوز آموزشگاه شان بود، شناختمش. بعدها
بیشتر همدیگر را می دیدیم. خانواده هنر دوست و هنرمندی بودند. یکی از خواهرانش نخستین
کنسرت موسیقی کودکان را در زنجان برگزار کرد. سرشان به کار هنرشان گرم بود. بابک چند
باری هم برای اجرای برنامه های هنری به خارج از کشور رفت. در تهران و زنجان تدریس
می کرد. مهرماه 83 که دست اندرکار یک کنسرت ویژه بانوان بودند، عده ای معدود و طبق
معمول خودجوش ریختند محل برگزاری کنسرت تا مانع شوند. بیرون از سالن شعار می دادند.
ارشاد مجوز داده بود و پای مجوزش هم ایستاد. ماموران زن ِ پلیس داخل کنسرت بودند و
گزارش هم کردند که مورد سویی نبوده. بعدها البته مخالفان کنسرت نوشتند که «در سال گذشته
يك كنسرت موسيقي كه توسط نوازندگان و خوانندگان كشور آذربايجان با مجوز اداره كل ارشاد
اسلامي در زنجان برگزار شده بود به صحنه هاي زشت و زننده بي بندوباري و اباحيگري تبديل
شد و برخي از دختران با اهدا گل و روبوسي با خواننده مرد به رقص و پايكوبي پرداختند»!(+)
اصل ادعا دروغ بود و حالا با این ادعای دروغ، علیه کنسرت دیگری می خواستند گرد و خاک
به پا کنند، که کردند. کنسرت همان یک روز اول اجرا شد. گروه فشار، خوشحال شد. بعد هم
من زنجان نبودم و خبری هم از «دانشور»ها نداشتم تا در مرداد 88 خبر رسید که اراذل و
اوباش ِ خودجوش ریخته اند توی آموزشگاه شان و خرابی به بار آورده اند(+). خیلی تاسف
آور بود. بعد باز بی خبر بودم تا تصادفا عکس اعضای این خانواده هنرمند را در حالی که
پشت به تپه معروف هالیوود ایستاده بودند، دیدم.
.
(3)
موج مهاجرت توفنده است. از تقی ِ رحمانی
سیاست پیشه منتقد گرفته تا دانشورهای هنر و موسیقی پیشه که سرشان گرم کار خودشان بود
و البته تاب فضای سربی را نداشتند. منابع مختلف از سه تا پنج میلیون ایرانی را مقیم
خارج از کشور اعلام می کنند (یعنی حداقل به اندازه جمعیت مشهد). بنابر آمار مجلس در
سال ۱۳۸۹، ۶۰ هزار نفر از ایرانیانی که در این سال مهاجرت کرده اند در زمرهٔ مهاجران
نخبه دستهبندی میشوند. این افراد غالباً دارای مقامهایی در المپیادهای علمی بوده
اند و یا جزء نفرات برتر کنکور و یا دانشگاهها. صندوق بینالمللی پول در گزارش سال
۲۰۰۹ خود اعلام کرد که ایران به لحاظ مهاجرت نخبگان، در میان ۹۱ کشور در حال توسعه
یا توسعه نیافته جهان، مقام نخست را داراست.
این دوری گزینی و گریختن از میهن و
مهاجرت، به خصوص از کشورهایی با نظامهای سیاسی سخت گیر، البته بی سابقه نیست.
رییس وقت سرویس اطلاعات خارجی آلمان شرقی
در کتاب خاطرات خود («مرد بی چهره» - صفحه 125) نوشته که «در طول دهه 1950 هزاران تن
از شهروندان آلمان شرقی از مرز برلین غربی و آلمان غربی که در آن زمان عملا مرزهایی
باز بود، گذشتند و به غرب مهاجرت کردند. بعد از قیام ژوئن 1953 (قیام مردم آلمان شرقی
علیه نظام کمونیستی که سرکوب شد) این رقم به شکل قابل ملاحظه ای افزایش یافت و در طی
سه سال بعدی نزدیک به پانصد هزار نفر از هجده میلیون نفر جمعیت کشور، از آلمان شرقی
گریختند.»
.
(4)
اریانا فالاچی اندکی بعد از انقلاب از مهدی
بازرگان پرسیده بود: «آقای بازرگان! مهاجرت ایرانیان دارد بعدهایی به خود می گیرد که
می توان آن را با مهاجرت ویتنامی ها مقایسه کرد». مرحوم بازرگان جواب داده بود که
«اگر به شما جواب دهم که خیلی از آنان به دلایل تجاری با توریستی به خارج می روند باور
نمی کنید ... بسیاری از خانواده ها فرزندان خود را برای تحصیل به اروپا فرستاده اند
که در این فصل برای دیدار آنان به آن جا می روند ولی اگر می خواهید این را در نظر نمی
گیریم، ولی ببینیم آن هایی که فرار می کنند چه کسانی هستند؟ افراد وابسته به رژیم سابق
هستند که از مجازات می ترسند، بورژوازی ثروتمند
هستند که از تغییرات اقتصادی – اجتماعی ناراحت اند و ترجیح می دهند که در کشورهای راحت
تری اقامت کنند. افراد ناراحتی هستند که هیچ چیز مورد رضایت آنان نیست، اخلال گرانی
هستند که احتیاج دارند همیشه «نه» بگویند و بالاخره افراد بی حوصله ای هستند که مایل
به اقامت در کشوری مثل ایران، که زندگی در آن فعلا مشکل است، نمی باشند».
فالاچی از این جواب راضی نشده و دوباره
پرسیده بود: «ولی من می گویم که علت مهاجرت چیز دیگری است. مرضی است که «سرخوردگی و
ناامیدی» نام دارد ...» و بازرگان در گوشه ای از پاسخش، با تایید ضمنی فشارهای
عقیدتی بر برخی، گفته بود: «بعضی ها زیاده روی در سخت گیری می کنند، متوجه هستم. ولی
این روند ِ یک اقلیتی است و بیش از اندازه نباید به آن اهمیت داد.»
.
سی سال بعد، آن روند اما همچنان مهم است.
.
.
.
.
اتفاقا متاسفانه ظاهرا اصلا مهم نیست. هنوز هم مسئولین همان عقیده 30 سال پیش را دارند:
پاسخحذفآن ها که می روند، ناراضیان کوته فکری هستند که لیاقت زندگی در این کشور را ندارند!