نه فقط بین مردم عادی و عامی، که حتی بین پیامبران هم، حسابِ آمدن و رفتن عیسای نبی به این دنیا، حساب دیگری است، نقل دیگری است، بذر حیرتی مادام است اصلا؛ اعجازی است کبیر. این که مریم مقدس چطور بار عیسی برمیدارد و این که چطور عیسی وقتی قرار است مصلوب شود، به آسمان راه میبرد؛ همه نشانههای "دیگر"ی بودن است. از "بود"ش هم، غیر دینی که آورد، و فارغ از این که مسیحیان چه بودند و هستند، آنچه در یادها مانده، دم مسیحیایی اوست؛ آنچه مُرده زنده میکرد، آنچه کور را روشنی چشم میداد؛ همان که حافظ سراغ او گرفته؛ «کجاست عیسی دمی که احیای ما کند؟»
.
بعد، ... خوبِ من، وقتی خدا او را «کلمه خود» میخواند، «انّ الله یبشرک بکلمه منه اسمه المسیح عیسی بن مریم»، این روایت به اوج خود میرسد؛ روایت این قرابت شوقانگیز ِ بین خدا و کلمهاش. و مگر میشود ندید و از یاد برد که کلمه احیا میکند، نور و شفا میدهد.
...
از متن یک نامه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر