۱۴۰۱ آبان ۱۸, چهارشنبه

ماجرای یک بعدازظهر

 

من پریروز حوالی ساعت 11 برای کاری شخصی از دفتر شرکت خارج شدم. در مسیر یکی از همکاران خبر داد که "چهار نفر" از آگاهی آمده‌اند و خواسته‌اند "همه" باشند که می‌خواهند صحبت کنند! چون من دقیقا دو ماه پیش در یک نهاد امنیتی متعهد شده بودم، اصلا گمان نکردم "سوژه" خود من باشم! ... همزمان یک پیامک آمد که پرونده شما به بازپرسی رفته (سامانه ثنا). دو سه قدم مانده به دفتر شرکت، کسی صِدام کرد و وقتی مطمئن شد، سوژه خودشه(!) با ماشین خودم رفتیم ستاد نیروی انتظامی. فهمیدم که از اطلاعات ناجا هستند. موبایلم و پسوردها رو گرفتند. اتهام: افشای اطلاعات شخصی در فضای مجازی! وقتی از اصل ماجرا سردرآوردم شاخ درآوردم؛ 5 ماه قبل که فرمانده جدید ناجای زنجان منصوب شد، من سوابقش رو از سایت‌های داخلی استخراج و توییت کرده بودم! یعنی سوابقی که محرمانه "نبود" ... بازجو از درک و قبول اینکه اهالی رسانه وقتی کسی جدید منصوب می‌شود، دنبال سوابقش میرن و این اصلا غیرعادی نیست، تا به آخر طفره رفت ... بعد از بازجویی  اجازه تماس تلفنی با خانواده دادند. رفتارها عموماً خوب بود ... بعد از بازجویی، عکس گرفتند، لباس زندان پوشاندند و در بازداشتگاه اطلاعات ناجا حبس کردند ... 2.5 ساعت انفرادی بودم بعد بُردَنم دادسرا. بازپرس گفت خیلی خلاصه بنویس منظورت از اعلام سوابق و انتشار عکس‌های فرمانده انتظامی استان چه بوده؟ گفتم مطلب مال 5 ماه قبله، هیچ کدام از اطلاعات هم محرمانه نبوده و همین الان هم در خبرگزاری‌های داخلی در دسترسه. این فقط یک سوءتفاهمه ... بازپرس بعد از این توضیح، دستور آزادی داد.

 

حوالی 5:45 عصر بعد از حدود 6 ساعت بازداشت آزاد شدم ولی موبایلم رو هنوز تحویل نداده‌اند.

من اکانت‌های توییتر و اینستاگرامم رو حذف کرده‌ام.


۴ نظر:

  1. سلام جناب معینی، خواننده وبلاگ ده ساله شما
    چقدر خوشحال شدم که آزاد هستید، چند روزی هست توییتر غیر فعال شده و شک کردم که مشکلی پیش آمده.

    پاسخحذف
  2. ممنونم ناشناس عزیز

    بله مشکلی پیش آمده بود، سخت‌تر از همه دفعات قبل!
    فعلا منتظر نتیجه و تاریخ دادگاه و این حرفها

    سلامت باشید

    پاسخحذف
  3. نگران شده بودیم. امیدوارم که سلامت باشید.

    پاسخحذف