«تنها نکته بازجویی ابلاغ این اخطار بود که مبادا واتسلاو هاول را به جای موخا به عنوان رئیس (باشگاه قلم) انتخاب کنیم. این کار موجودیت باشگاهمان را به عنوان یک تشکیلات مستقل و غیرسیاسی به خطر میانداخت. این اخطار را تقریباً سه ماه پیش از انتخاب هاول به عنوان رئیسجمهور دریافت کردم.»
این فراز از کتاب "قرن دیوانه من" (در صفحه 419) به خوبی سرعت تحولات در چکسلواکی و فروپاشی کمونیسم را در آن نشان میدهد. نویسنده "ایوان کلیما"ست؛ اکنون 88 ساله، نویسنده اهل چک که در همه سالهای منتهی به سقوط کمونیسم در این کشور اروپای شرقی، ممنوعالقلم بود. کلیما کودکی خود را در شرایط دشوار، به دلیل یهودی بودن، در اردوگاههای هیتلری به سختی سپری کرد، علاقه به نوشتن و ادبیات او را به نوشتن نمایشنامهها و رمانهایی سوق داد که عموماً در خارج از چکسلواکی اجرا یا منتشر شدند. او در این کتاب از خاطرات زندگی شخصی و حرفهای خود نوشته است؛ از کودکی تا فروپاشی کمونیسم در کشورش. بعد از بهار پراگ و یورش نیروهای شوروی به این شهر برای سرکوب، کلیما که در آمریکا به سر میبرد خطرات بازگشت به کشورش را به جان خرید و به کشورش بازگشت. توصیف او از شرایط مخالفان و منتقدان رژیم سرکوبگر کمونیستی قابل تامل است؛ ممنوع از داشتن شغل و امکان انتشار آثار به صورتی سختگیرانه. از قول واتسلاو هاول (نویسنده زندانی دوران کمونیستی و رئیسجمهوری بعدی) در این کتاب آمده: «قدرت تنها به قدرت گوش میدهد و اگر قرار است دولت بهبود یابد ما باید قادر به تهدید وجودش، و نه فقط آبرویش باشیم.» خود کلیما سالها قبل از فروپاشی کمونیسم هشدار داده بود: «برای این حزب (کمونیست) تنها دو انتخاب وجود دارد؛ با حقیقت، هر قدر تکاندهنده، روبهرو شود، یا به مسیری ادامه دهد که جز به فاجعه ملی نمیانجامد.» نقل قولهای طلایی در این کتاب، از این قسم، قابل توجه است. او در پایان نوشته: «جهان نیاز به نجات دادن نداشت (...) جهان، صداقت، کار، شرافت و تواضع میخواست.»
این کتاب 432 صفحهای، روان و دلپذیر است ولی انگار با عجله ترجمه و منتشر شده؛ غلطهای تایپی و نگارشی دارد و اسم کتاب با آنچه در سرصفحهها آمده یکی نیست؛ روی جلد: "قرن دیوانه من"، سرصفحهها: "قرن دیوانه" ... اما خواندن دارد به خصوص برای کسانی که درک میکنند "سانسور" و "سرکوب" حقّا که جانسوز است و "تغییر" البته خواهد آمد.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر