شادی
حمید – مدیر مرکز خاورمیانه دانشگاه استنفورد - در مقاله خود، با نگاهی به اوضاع
پرتنش و تشنج خاورمیانه، به این پرسش پاسخ میدهد که «آیا اسلام دینی استثنایی
است؟» او اسلام را با مسیحیت مقایسه میکند و از زاویه دیدی اثرگذار، گزارههایی
به دست میدهد که خواننده را همزمان، هم آگاه و هم نگران میسازد!
او مینویسد:
«اینکه مسیحیت ظاهراً نسبت به شریعت، حکومت و قدرت تردید دارد اتفاقی نیست. در
کل، اسلام و مسیحیت اهدافی متفاوت دارند. شریعت، دستکم تا حدی، مربوط به
شناساندن و کیفر گناه است اما در واقعۀ تصلیب، عیسی در نتیجۀ عمل نجاتبخش خود،
انسان را از بار گناه و ازاینرو از بار شریعت آزاد ساخت.» برای درک این گزارهها
باید دانست که مسیحیان، (رنج) به صلیب کشیدن شدن مسیح را کفاره گناهان نوع بشر میدانند.
حمید سپس نتیجه میگیرد: «اگر نجات از طریق مسیح و صرفاً از طریق او تحقق مییابد،
پس چندان نیازی به دولت نیست تا رفتار شخصی و عمومی را سامان دهد جز اینکه صرفاً
محیطی مولد فراهم سازد تا افراد فضایل را پرورش دهند و به مسیح مؤمنتر گردند. کیفر
گناهان دیگر اولویت ندارد، زیرا مسیح بهخاطر آن مصلوب شد.» اما اسلام گونه دیگری
به مسئله نگاه میکند؛ «در اسلام ایمان و عمل عمیقاً همبستهاند. ایمان غالباً از
طریق رعایت شریعت اظهار میگردد. عدمتبعیت از شریعت اسلامی بازتابی است از فقدان
ایمان و بیمیلی مؤمن به تسلیمشدن در برابر خداوند. نجات بدون رعایت شریعت میسر نیست.
این نگاه دلالتهایی برای ماهیت دولت اسلامی دارد. اگر تبعیت از شریعت - برای
مثال، منع مصرف الکل و زنا، روزهداری و پنج بار در روز نمازخواندن - پیششرطی برای
نجات است، پس رهبران سیاسی و روحانیون هر دو موظف به امربهمعروف و نهیازمنکر
هستند، نقشی که به درجات مختلف در تمام عصر پیشامدرن داشتند.»
او به
واقعه کربلا و کشتار اهلبیت پیامبر توسط خلیفه مسلمین اشاره میکند، یادآوری میکند
که سه خلیفه مسلمانان (عمر، عثمان و علی (ع)) توسط خود مسلمانان ترور شدند و میپرسد:
«چگونه مسلمانان میتوانند با هم چنین کنند؟»
در
ادامه، شادی حمید به دوران شکوفایی علمی در بلاد اسلامی اشاره میکند و به اینجا میرسد
که «در مجموع، وضعیت غمانگیز خاورمیانه پذیرش این حقیقت را دشوار میسازد که در بیشتر
چهارده قرن گذشته امور زیادی بود که عربها و مسلمانان میتوانستند بدان ببالند. این
ناهمخوانی آزاردهنده است. این افول غالباً با نوعی تقدیرگرایی کلامی توجیه میشد.
آیا این افولْ نوعی کیفر الهی بود؟»
آقای حمید
به رسیدن بلای استعمار اشاره میکند و مینویسد: «احتمالاً خداوند مسلمانان را رها
کرده بود و آنها را بهخاطر رویگردانی از صراط مستقیم مجازات میکرد. در مجموع،
خداوند به آنها که مطیع اوامر او باشند وعدههایی خوش نوید داده و ظاهراً چندین
قرن این نویدها را جامۀ عمل پوشانیده بود. مؤمنترین افراد - پیامبر، صحابه و نخستین
پیروانشان -
به موفقیتهایی فراتر از تصور رسیدند، سراسر شمال آفریقا را فتح کردند و طی یک قرن
پس از وفات پیامبر در اسپانیا منتشر شدند و به فرانسه راه یافتند. این امر باید
گواهی بر درستکاری آنها باشد. گرچه این بدان معناست که کاهش اراضی امپراتوریهایی
که زمانی بزرگ بودند باید گواهی بر گناه و فساد آنها بوده باشد.»
وی این
دیدگاه را سرمنشا سلفیگری میداند و از تفسیری خبر میدهد که مدعی است «برای کسب
عنایت او(خدا)، میباید به پاکی محض صدر اسلام بازگشت.»
او تفسیر
یک نویسنده اسلامگرا را به یاد میآورد؛ محمد جلال کشک معتقد بود پیروزی اسراییل
بر اعراب در 1967 صرفاً بهخاطر قدرت نظامی اسرائیل نبود، بلکه بدان خاطر بود که
اسراییل چیزی داشت که عربها نداشتند: یقین و وضوحِ اخلاص دینی.
حمید
ادامه میدهد: «نواندیشان اسلامی امیدوار بودند تا روح و نیت نسل نخست مسلمانان را
بازیابند، اما آنها که به سَلَفی موسوم شدند نه صرفاً به «روح» شریعت، بلکه به
«متن» شریعت اعتقاد داشتند. آنها میخواستند از عادات خاص مسلمانان نخستین تقلید
کنند.»
او یادداشت
خود را چنین پایان میدهد: «شریعت اسلامی، که برای یک عصر پیشامدرن طراحی شده بود،
چگونه میتوانست متناسب با زمانی باشد که رعایای آن شهروند شدند و میرفت که
وابستگیهای ملی جای بیعتهای دینی را بگیرند؟ این پرسش، دستکم فعلاً، پاسخی نیافته
است.»
او پیشتر
خبر داده بود: «بعید است که خاورمیانه از الگویی غربی، یعنی الگوی نهضت اصلاح دینی
و پس از آن روشنگری که مطابق آن دین کمکم به قلمرو خصوصی رانده میشود، تبعیت
کند.»
و این آیا
یعنی تداوم نزاع مسلمانانی که قرائتهای مختلف دارند؟ گسترش گروههایی که در
پی احیای خلافتاند تا شکوه صدر اسلام را
بازیابند؟
متن
کامل: +
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر