۱۳۹۳ فروردین ۲۴, یکشنبه

137

سلام سرفراز
.
یک صحنه‌ای هست توی فیلم «درخت گلابی»، فصل تابستان‌اش، که محمود روی پله می‌نشیند و چشم می دوزد به کتانی‌های «میم»، بعد دست می‌برد و کتانی‌ها را بر می‌دارد و انگار راه‌شان می‌برد؛ با خوشی! ... خوب می‌فهمم‌اش.
.
هر که شد محرم دل در حرم یار بماند
وانکه این کار ندانست در انکار بماند
به تماشاگه  زلفش دل حافظ روزی
شد که بازآید و جاوید گرفتار بماند
.
.
قَدَمت رنجور هیچ راه مباد.

.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر