سلامْ روشنای چشم
میگویم شاید شاعرانهترین کاری که خدا وقت خلقت
بنیبشر کرد این بود که «چشمها» را به اشک بخشید! راه دیدن و نور را به «نشانِ زنده بودن حس»؛ حس رحم، حس دلتنگی، حس تظلم و "داد"ستانی، و حتی حس شادی و شوق. چشمی که اشک ندارد، اصلا نیست؛ کور
است. خیلیها حتی سراغ دل ِ سخت را هم از چشم ِ بیصاحب، از چشم ِ بیاشک، میگیرند.
.
و دیگر؛ حافظ بعد صلاة صبح گفته بود: تنات
به ناز طبیبان نیازمند مباد، وجود نازکت آزردهی گزند مباد!
تو خوبی دلآرام؟
.
دعا میکنم، تکرار همان دعای حافظ را ...
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر