۱۳۹۱ اسفند ۲۳, چهارشنبه

چهارپاره – 109 / «قرار گیر»

(1)
بی‌قرارش کند، پس گوید: «قرار گیر!» --- نامه‌ها / عین القضات همدانی
.
(2)
شوهرم را تا شش سال بعد از مرگش ندیدم. حالا بعد از تاریکی هوا پیشم می‌آید و با همان زبان شعر صحبت می‌کند که وقتی زنده بود دوست داشت:
زیبایی شب
عطر گل‌های یاسمن
گیسوان بلند تو، رها.
 .
(3)
سواد نداشت. برگه‌ی «توصیه‌های لازم برای مبارزه با علف‌های هرز» را که دادیم دستش، پرسید: «اگر این برگه رو ببرم اداره، کود بیشتر می گیرم؟ سم ارزون تر می‌دن؟ بیمه کشاورزی به من تخفیف می‌ده؟» جواب ما منفی بود. آن برگه که به اصرار آقای رئیس باید به همه کشاورزها می‌دادیم، فقط زمان صحیح سم‌پاشی و دُز مصرفی سموم را اعلام می‌کرد. اما زمین‌های آن روستا از کم‌آبی رنج می‌بردند و اوضاع محصول‌شان خوب نبود. حتی برای خرید سم هم درآمد کافی نداشتند. مرد برگه را پاره کرد و تکه‌های کاغذ را ریخت جلویمان.
.
(4)
روی نیمکت سنگی نشسته بود و پشت سرش پیچ امین‌الدوله غرق گل بود. لبخند نزد و به نیمکت اشاره کرد. کنارش نشستم و حرف زدم و گریه کردم. یک کلمه هم حرف نزد و وقتی که بلند شدم بروم، برگشت از پشت سر، شاخه خیلی کوچکی از پیچ امین‌الدوله چید که فقط یک گل داشت و داد به من و گفت: «هیچ وقت بر نمی‌گرده ولی تو باز عاشق می شی.» گل را بوییدم و به خال زیر چشم چپ نگاه کردم و سر تکان دادم که نه. حرفش را باور نکردم. البته که بر می‌گردد، البته که بانوی قرمزپوش اشتباه می‌کند، البته که اشتباه می‌کردم.
.
.
توضیح: هر چهار پاره از شماره نوروزی مجله «همشهری داستان»؛ به ترتیب ص 25، ص 157، ص 208 و ص 63
.
.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر