اگه
خبرنگار بودم میرفتم این دو تا بچه رو، که تو این دو تا عکس هستن، پیدا میکردم و
باهاشون یه مصاحبه خوندنی ترتیب میدادم. این دو تا عکس مال جلسه سخنرانی دیروز
علی لاریجانی تو قُمه که به هم خورد. از اولی میپرسیدم داشتی چی میگفتی با اون مشت
کوچولوی نیم گره کرده؟ چرا اخم کرده بودی؟ از دومی میپرسیدم داشتی به چی فکر میکردی؟
چرا ایستاده بودی؟ چرا گردنات رو کج کرده بودی؟ از شون میپرسیدم چرا رفته بودین
اونجا؟ ترسیدین؟ خوشحال شدین؟ هیچان زده شدین؟ خونه که رسیدین چی گفتین؟ اونی که میخواست حرف بزنه رو میشناختین؟ پدرتون چیکاره است؟ کلاس چندمی هستین اصلا؟ تاریخ رو دوست
دارین؟ چند تا انقلاب مهم رو نام ببرین. میدونین قدرت رو با کدوم «ت» مینویسن؟
انتقام یعنی چی؟ دزد کیه؟ دروغگو چرا دروغ میگه؟ آباد به کجا میگن؟ آزاد به کجا
میگن؟
.
البته
باید به خودشون، یا بزرگتراشون تضمین میدادم که حرف زدنشون آب به آسیاب دشمن، یا
باد تو پرچم دشمن، یا خاک و آتش تو گور دوستان نیست! ... هعییی
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر