۱۳۹۰ شهریور ۱۵, سه‌شنبه

باد ما را خواهد برد


در شب کوچک من افسوس
باد با برگ درختان میعادی دارد
در شب کوچک من دلهره ویرانیست
گوش کن
وزش ظلمت را میشنوی؟
من غریبانه به این خوشبختی می نگرم
...
*
این پست برای "پیمان"؛ که دیروز از "فروغ" گفت و گفتم و او سر آخر، یاد ِ تنهایی ِ عصر ِ یک روز سربازی کرد، که همسایه ی صدای باد و برگ ها و یاد ِ "باد ما را خواهد برد" ِ فروغ شده بود و بعد، چشمانی که "تر" شد 
.
.

.
.
متن کامل شعر (+)
.
.

۱ نظر:

  1. ممنون که در این قحط اخلاص و احساس، دستم را گرفتی و بردی و نشانم دادی آن حس نجیبی را که سالیانی دور گم کرده بودم. این نوستالژی بسیار شیرین بود

    پیمان

    پاسخحذف