آب یک چرخه دارد، از روی دریا بخار می شود، ابر می شود، باران و برف، و بعد می بارد. جاری می شود، چشمه و رود و آب قنات می شود. مصرف می شود و باز یا بر می گردد به دریا یا سفره های آب زیر زمینی؛ که همه به هم راه دارند. این آن چیزی بود که توی کتاب های علوم نوشته بودند برای "چرخه آب" ... این آب چشم های آدم ها را جا انداخته اند چرا؟ همان "اشک" را. کجای این چرخه است اصلا؟ قبل از باران یا بعد از آن، قبل از چشمه یا بعد از چشمه ها. شوری اش می گوید راه نزدیک تری به دریا دارد تا به باران، تا به برف و چشمه و رود. باید بعد ِ "دریا" باشد، قبل ِ باران؛ چه جای غریبی.
دلتنگی های آدمی را باد ترانه ای می خواند،
پاسخحذفرؤیاهایش را آسمان پرستاره نادیده می گیرد،
و هر دانه ی برفی، به اشکی نریخته می ماند...
چه لذتی بردم از خواندن این نوشته،و در پی آن چه رنجی که چکیدن اشکی مایه لذتم بود. گاهی همین تناقض نهفته در اعماق سخنان زیبا مرا تا مرز نفرت از شعر و ادبیات و هر هنر دیگری پیش میبرد.
پاسخحذففاوت آبي كه چرخه اش را نوشته ايد با آب چشم يا همان اشك در منشا آنهاست. براي توليد آب چشم چرخه هاي فراوان مي شود يافت ،مثلا يكي از چرخه هاي ي آب چشم يا به عبارتي اشك اينگونه است؛ كسي با نگاهش يا با كلامش حرفي مي زند كه همچون تير در هوا پران مي شود و بر قلب تو فرو مي آيد و اين فرود آمدن چنان دردناك است كه تو نمي تواني تاب بياوري و محصول اين بي تابي همان آبي است كه اشكش ناميده اند....... و يا در چرخه ي ديگري،اشك بدينسان توليد مي شود كه تو كسي را عميقا دوست داشته اي و با او روزهاي خوبي را گذرانده اي و اكنون او به هر دليل، ديگر نيست.....، وقتي كه ياد او وخاطراتش در ذهنت پديدار مي شود ناگاه در مي يابي كه چشمانت نمناك شده از آبي كه اشك مي خوانندش. اما چقدر تفاوت است ميان اين آب كه از حسرت و اندوه نبودن دوستي چشمانت را نمناك مي كند و آن ديگر آب........................"
پاسخحذف__
از فیس بوک