۱۳۸۶ دی ۱۳, پنجشنبه

کت کُرکی پدر


پدر یک کت کُرکی کرِم داشت که هر وقت می پوشید ما در عالم کودکی می دانستیم که هوا واقعا سرد شده. صبح های زیادی از زمستانهای کودکی مان با آواز لیز خوردن پارو روی پشت بام و صدای گرومپ افتادن برف توی باغچه حیاط از پشت بام آغاز می شد. پدر کت کرکی اش را می پوشید و در حالی که کارگرها مشغول پارو کردن برف های پشت بام بودند، پارو به دست گوشه کنار دورمانده از چشم کارگرها را تمیز می کرد. مادر می گفت که وقتی پدر جوان تر بود جارو به دست می گرفت و با وسواس زیاد برف های فرار کرده از جلوی پای پاروها را جارو می کرد می ریخت توی باغچه ...
*
به منزل جدید که اسباب کشی کردیم مادر انتخاب کرد که کدام اتاق، اتاق نشیمن باشد؛ 22 سال قبل ... خدای من چه کسی می دانست این اتاق ایستگاه پرواز هم مادر و هم پدر خواهد شد. تصور خالی بودن آن اتاق از حضور آن دو مهربان خیلی خیلی دلتنگ کننده است ... اصلا وحشتناک است

۳ نظر:

  1. روح هر دو عزیز از دست رفته اتون شاد...

    پاسخحذف
  2. روز وصل دوستداران یاد باد ، یاد باد آن روزگاران یاد باد... روحشان شاد و قرین رحمت

    پاسخحذف
  3. سلام دوست خوبم:روح عزیزان سفرکرده تان مادرخواهروپدربزرگوارتان قرین رحمت روردگارمهربان باد.ببخشید که حضورا" خدمت نرسیدم!چون من بادرد وبیماری درگیربودم وسرانجام بستری وجراحی شدم درآن زمان که شما ازسفر برگشتید ودرحال حاضرهم دوران نقاهت رو سپری می کنم.امیدوارو ازاین به بعد میزبان شادیها باشید.

    پاسخحذف