۱۳۸۴ مهر ۲۰, چهارشنبه

برره

نمی دانم این امکان را دارید که شبهای برره را ببینید یا نه. به نظر من این یکی کار مهران مدیری با همه کارهای قبلی اش فرق دارد. برره نمادی از یک جامعه سنتی است که به دروغ و آزار دیگران عادت کرده. آرمانشهرش جای کوچکی است به نام فسا. برای برره ای شدن باید سر کسی را کلاه گذاشت. باسواد بودن عیب است. همه چیز را می شود با پول خرید و جابجا کرد حتی تاریخ راحالا اسمش می تواند کمک به کودکان بی سرپرست باشد. پایین برره ای خوشی بالاببره ای را نمی بیند و بالعکس در حالی که هر دو همسایه اند و همزبان. خالی بستن و زور گفتن و دست انداختن و سر کار گذاشتن و پاچه خاری ارزش است. کولی نماد نوآوری است درحالی که خودش هم دقیقا نمی داند آن چه آورده به چه درد می خورد. حالا شاید همه اینها مد نظر خود مدیری نبیده باشد ولی من با دیدن شبهای برره خیلی از خودم خوشی در وکنم چرا که فکر وکنم این برره همان جامعه ایرانی خودمان بید در جایی کوچیکتر!/م

**

در این یک ماهه سه کتاب خوانده ام: عادت می کنیم (زویا پیرزاد) – شعبان جعفری (هما سرشار) و یک مرد (اوریانا فالاچی). سه کتاب که واقعا از خواندنشان لذت برده ام. ... با خواندن عادت می کنیم حالا تشنه تر از همیشه برای کتاب بعدی پیرزادم. دغدغه های آرزو در عادت می کنیم به نظر من خیلی خوب توصیف شده. این رمان عالی شروع می شود و عالی خاتمه می یابد. شعبان جعفری (بی مخ) وقتی از خاطراتش با هما سرشار می گوید تو انگار به گذشته می روی همان روزهایی که نبودی یا شاید حتی اگر بودی نمی فهمیدی درایران عزیز چه خبر است. اوریانا فالاچی به طور خیره کننده وبا سبکی عالی از آلکوس نوشته : مبارز یونانی علیه استبداد که تا همین سی – سی و پنج سال پیش برای عقیده اش مرارت ها کشید. حالا باید کتابهای فالاچی را هم به لیست جستجوهایم برای کتاب های خواندنی اضافه کنم. از همه اینها یک نتیجه مشترک گرفته ام: اینکه انسانها با درد و رنج بالا می روند . همه دردی در سینه دارند . درد و انسان همزادند. از ماهیت درد بعضی ها که خبر دار می شوی درد خودت خنده دار می شود. الکی می شود. /ا

**

۶ نظر:

  1. خسته ام از شمارش مشکلات ومعزلات دامن گیر جامعه ...تمامی ندارند...
    شبهای برره... نمیدونم..اینایی که گفتید جالب بود اما به نظرم مضمون اصلی در لودگیهای مهران مدیری و باقی گم میشه... میخوام بدونم شما متوجه این نکات میشی... اونی که میفهمه متوجه میشه... یه پسر یا دختر شانزده ساله یا حوان بیست ساله جز بیده و نبیده و ورقلمیده و در وکردن چیز دیگری هم ازش یاد میگیره؟؟؟ ایناست که مضمون اصلی رو گم میکنه... عادت میکنیم زویا پیرزاد به نظرم به مراتب زیباتر از چراغها را من خاموش میکنم بود..حداقل من بیشتر لذت بردم... و جمله پایانی برای کمی غیر رسمی تر شدن خیلی جالب بود همین الان واسه همه میفرستمش دی:)) چه خوب که اینقدر زود آپ میکنید خوشحالمان میکنید آقای معینی

    پاسخحذف
  2. سلام محمد عزیز اتفاقان اصلا رسمی ننوشتی و تمام مطالبت بسیار جالب و خواندنی بودند مثل همیشه. د مورد مطلب اولت که خیلی غم انگیز بود و من مطمئنم که تا چند سال دیگه دولت احمدی نژاد کم کم پای زنان را از جامعه کوتاه میکنه و مثل حکوت طالبان زن را فقط در خانه میخواد که البته زنهای ایرانی مطمئنا چنین اجازه ایی را به این انسان پلید نمیدن. شبهای برره رو هم متاسفانه نمیتونم ببینم ولی با برره از سریال اول مهران مدیری اشنا هستم و خوشحال میشم اگر بگی این سریال چه روزهایی و جه ساعتهایی در کدوم کانال پخش میشه؟ با بهترین آرزوها برای تو و خانواده . سبز باشی.

    پاسخحذف
  3. من هم مثل اینکه مثل برره ایی ها بیسواد شدم و اتفاقا رو با ن نوشتم. خلاصه اشتباه شده بیده . ببخشید.

    پاسخحذف
  4. انصافا باحال بود!...ایول! راستی بندرعباس خوش می گذره دیگه!؟...منم 2 سال بین بوشهر تا بندرعباس ولو بودم!

    پاسخحذف
  5. سلام...ممنون از لطفتون...

    پاسخحذف
  6. قرار بود زود زود آپ کنید اقا محمد...

    پاسخحذف