۱۴۰۰ اردیبهشت ۱۱, شنبه

نیایش چرنوبیل

 



بعد از "سرانجام انسان طراز نوین" و "جنگ چهره زنانه ندارد"، "نیایش چرنوبیل" سومین کتابی‌ست که از "سوتلانا آلکسیویچ" خواندم. این نویسنده  ۷۳ ساله‌ی بلاروسی، کمتر از شش سال قبل برنده جایزه نوبل ادبیات شد به خاطر آنچه «روایات چندصدایی، که مظهر محنت و شجاعت در روزگار معاصر ماست» خوانده شد.



نویسنده در هر سه کتاب حاصل ده‌ها ساعت مصاحبه خود را با افرادی که همیشه و معمولاً در روایت‌های رسمی و شعاری و سفارشی کنار گذاشته می‌شوند به خوبی تنظیم کرده است. در اولی احساس و گزارش شهروندان شوروی سابق را از برآمدن و فروپاشی امپراتوری شرق روایت کرده، در دومی ماجراها از شجاعت و رنج زنان شوروی را در جنگ جهانی دوم می‌خوانیم و در "نیایش چرنوبیل"، پای صحبت مردمانی نشسته‌ایم که بی‌واسطه قربانی حادثه در نیروگاه هسته‌ای چرنوبیل (در ۳۵ سال پیش در شوروی سابق) بودند و از "نظام"ی خبر می‌گیریم که می‌خواست واقعیت را از مردم و جهان مخفی نگاه دارد تا "دشمن" سوءاستفاده نکند!



این کتاب ِ آخرین ظاهراً معروف‌تر است شاید به دلیل آنکه سریال بسیار پرطرفدار "چرنوبیل" (تصاویر سوم و چهارم) به برخی روایت‌های آن استناد کرده.



من اما "سرانجام انسان طراز نوین" را سرآمد می‌دانم، و بعد "جنگ چهره زنانه ندارد" را؛ به لحاظ دربرگیری وسیع‌تر موضوع و تعداد بسیار بیشتر راویان.


.

«دیروز سوار تراموا بودم. چنین صحنه‌ای پیش آمد: پسر صندلی‌اش را برای پیرمرد خالی نکرد. پیرمرد شروع کرد به نصیحت کردنش. «پیر می‌شوی و بعد هیچ کس جایش را به تو نمی‌دهد.» پسر جواب داد: «اما من هیچ وقت پیر نمی‌شوم.» چرا؟ "به زودی همه‌مان خواهیم مُرد.» همه جا حرف و حدیث مرگ است. بچه‌ها به مرگ فکر می‌کنند.» (صفحه ۲۷۶)



«باید از فیزیک می‌گفتیم. از قوانین فیزیک، ولی ما از دشمنان حرف می‌زدیم. دنبال دشمن بودیم.» (صفحه ۲۹۸)



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر