خواندن "دِمیان" را با شوق شروع کرده بودم، به میانه راه که رسیدم خسته شدم؛ پر از تمثیل و اشارات مرموز فلسفی است که من برخی را متوجه نمیشدم و نمیفهمیدم. دمیان یک اثر مشهور ادبی جهان است که هرمان هسه (نویسنده آلمانی-سوییسی برنده نوبل ادبیات، درگذشته به سن 85 سالگی در سال 1341) نوشته و در ایران نیز بارها ترجمه و منتشر شده. دمیان داستان زندگی دوره نوجوانی "امیل سینکلر" (از زبان خود قهرمان داستان) است که دوستی به اسم "ماکس دمیان" در مدرسه پیدا میکند. او به شدت سینکلر را تحت تاثیر قرار میدهد. بعدتر مادر دمیان (حوّا) نیز وارد داستان میشود. یک نوازنده در کلیسا نیز مدتی افکار و رفتار سینکلر را به شدت متاثر میکند. گلی ترقی (نویسنده ایرانی و دانشآموخته فلسفه) در یکی از داستانهای خود (در مجموع "دیوهای شیکپوش") از این کتاب تمجید کرده است. برخی نوشتهاند که "امیل سینکلر" داستان، همان خود "هرمان هسه" نوجوان است. بخش تکرارشده داستان، تاویل و تفسیر متفاوتی است که از "قابیل" و آن نشانی بر پیشانیاش به دست میدهد. تاکید بر اهمیت ندای درون («هر کس باید خود بفهمد و دریابد که برای خود وی چه چیزی مجاز یا رواست» - ص76)، اهمیت زندگی آزموده («فقط افکار و اندیشههایی ارزش دارند که ما واقعا طبق آنها بتوانیم زندگی کنیم» - ص75)، اصل تکامل (ص126)، خودشناسی («هر مرد بالغ فقط یک وظیفه دارد و آن این است که در جستجوی خویشتن باشد، به ارادهای استوار و پایدار دست یابد و به راه خود به هر جا که منتهی میشود ادامه بدهد» - ص153) از دیگر اشارات و به نوعی مبانی این داستان است. تاکید (به زعم من: "دلآزار") به اصالت رویا و خواب نیز در این کتاب، به خصوص در نیمه دوم آن، موج میزند با این حال از این جمله بسیار خوشم آمده بود: «هیچ کس خوابی را که به خودش مربوط نباشد، نمیبیند» (ص184)! ... به نظرم رسیده بود هرمان هسه شاید بهتر بود آنچه قرار بود بگوید را در یک کتاب فلسفی غیرداستانی مینوشت. در بسیاری از فرازهای داستان به نظر میرسد نویسنده در القای عقیده خود در قالب داستان توفیق چندانی ندارد؛ یک جور زورتپانی جلوه میکند و این البته نظر من فلسفهنخوانده است!
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر