بخشهای برگزیده این مقاله را بخوانید:
🔘 انقلابها، هرکدام به نحوی حاصل تعارضهای لاینحلی بوده است که اصلاح و رفرم درون سیستمی از حل آنها ناتوان بوده است. در همهی ساختارها و نظامهای سیاسی پیش از انقلاب، سیستمها برای بقای خود بهوسیله نخبگان درون سیستمی، اصلاحاتی را از بالا، برای حل مسائل، بحرانها و رفع تضادها و تعارضها انجام دادند (...) درنتیجه انقلاب زمانی رخ میدهد که اصلاحات از بالا به بنبست میرسد و امکان پاسخگویی به بحرانهای پیش روی سیستم را ندارد.
🔘 اصلاح زمانی معنا دارد که زیست جهان جامعه و سیستم حاکم در برابر هم گشوده باشند یعنی سیستم بتواند خود را در پاسخگویی به رشد و تحولی که در جامعه در جریان است باز نگه دارد و خود را نوسازی کند. وقتی سیستم متصلب، و جامعه، جامعه متحولی است در یک نقطه این دو بهطور ستیزهگرایانه در مقابل هم قرار میگیرند.
🔘 رژیمهای متصلب به نسبت بسته بودن و تصلبشان بیآینده میشوند و به میزانی که ظرفیت حقوقی و حقیقی همنوا شدن و همزمان شدن تاریخی با زیست جهان را از دست میدهند به همان نسبت امکان اصلاح و رفرم آنها کاهش پیدا میکند.
🔘 اینکه کسانی بخواهند ایده اصلاحات را تنها از طریق صندوق رأی پیگیری نمایند، این ناممکن است. مگر اینکه اصلاحات از طریق صندوق رأی متکی به یک نیروی اجتماعی و یک جنبش اجتماعی قدرتمند باشد تا با اتکا به آن بتواند طرحهای موردنظر خود را پیش ببرد. در ایران نیزگاهی اصلاحطلبان آنچنان از صندوق رأی حرف میزنند و آنچنان صندوق رأی و جنبش اجتماعی را رودرروی هم قرار میدهند که گویی جنبش اجتماعی ضد و مانع صندوق رأی و اصلاحات درون سیستمی است درحالیکه چنین نیست.
🔘 تجربه نشان داده است که حداکثر ظرفیتی که این ساختار حقوقی و حقیقی امکان آن را داده است، دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی بوده است که مردم در همین چارچوب محدود جناحهای درون حکومتی توانستند از طریق صندوق رأی، دولت و مجلس تشکیل دهند و دیگر بیش از آن امکان ندارد. بعد خود این تجربه در طول این سالها نشان میدهد که آن نقطه اوج نهتنها ادامه پیدا نکرد بلکه سیر نزولی هم پیدا کرد.
🔘 به میزانی که امید به تحقق مطالبات از طریق رفرم سیستمی کاهش و میل به صفر پیدا میکند اصلاحطلبان روی بهسوی استراتژی هراسافکنی و ایجاد انگیزه از طریق القای ترس میآورند. واقعیت این است که مردم بر اساس امید به آینده به آقای خاتمی و از ترس نسبت به آینده به آقای روحانی رأی دادند اما این ترس از آینده هم بهتدریج کارکرد و خاصیت خود را از دستداده و میدهد.
🔘 شما وقتیکه منطق سیاستورزیتان را بر تعادل قوا در وضع موجود و گزینش بد بهجای بدتر بدون تعیین یک خط قرمز حداقلی مبتنی کردید، در آن صورت معلوم نیست که چه چیزی اصلاحطلبی را از ضد اصلاحطلبی جدا میکند. چون همواره بدتر از یک بدی وجود دارد و همواره با این منطق در مقابل یک بدتری یک بدی لباس خوب به تن میکند؛ یعنی دائم سطح توقعات و مطالبات اصلاحطلبان پایین و پایینتر میرود. این منطق حرکت در دایره بسته یک سیستمی است که مسئله اصلاحطلبانش فقط صندوق رأی شده است و رابطهاش را با جامعه مدنی قطع کرده است. از جنبش اجتماعی میترسد و در لحظههایی که جنبش اجتماعی در مقابل سیستم قرار میگیرد، میتوان پیشبینی کرد که نیروی اصلاحطلب در کنار سیستم و در مقابل مردم قرار گیرد.
🔘 همانند سیستم، دو نیروی سیاسی اصولگرایی به معنای مرسوم جاری و اصلاحطلبی از جامعه عقب و هیچکدام جامعه ایران را نمایندگی نمیکنند و جامعه امروز در یک خلأ فقدان نمایندگی به سر میبرد.
🔘 رژیمهای غیر دموکراتیک سعی میکنند فرصت و مجال تشکلیابی و سازماندهی به بخشهای مختلف جامعه را ندهند (...) تا بتوانند بهتر کنترل و سرکوب کنند؛ اما اتفاقاً اشتباه آنان همین است. ظاهراً کنترل میکنند اما واقعاً جامعه را از دسترس خود خارج میکنند و قدرت پیشبینی و امکانسنجی را از خود میگیرند. بعد این جامعه در بزنگاهها آنها را غافلگیر میکند.
🔘 تا زمانی که خلأ رهبری برای هدایت اعتراضات و جنبش گسترده اجتماعی پر نشود جنبشهای اجتماعی تنها میتوانند بهاصطلاح در مرحله نفی مؤثر واقع شوند اما گذر از نفی به اثبات و جایگزین کردن یک نظم نوین بهجای نظم قدیم ناممکن است. نمونه شورشهای دی ۹۶ یک نمونه خیلی مهم است (...) امروز شرایط عینی و موجود ایران، خواست تحول و انتظار تحول و اینکه این وضع قابلتداوم نیست کاملاً محسوس است.
🔘 ما نیازمند یک نیروی آلترناتیو در داخل ایران هستیم. نیروی آلترناتیوی که بر اساس یک گفتمان سوم باید ساخته شود و بتواند جامعه و خواستهایش را نمایندگی کند و درنهایت جنبش جنبشها شود.
🔘 به لحاظ نظری من فکر میکنم هیچکدام از راهحلهایی مثل کودتا، حمله خارجی، جنگ داخلی، انقلاب به معنای تخریب و خشونتآمیز و رفرم درون سیستمی راه چاره نیست.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر