محمد
ملاعباسی در سرمقاله شماره اخیر فصلنامه ترجمان (شماره 5)، درباره یکی از راههای
موثر در ترویج کتابخوانی نوشته. در این مقاله از جمله میخوانیم:
**
«ای
کاش مردم کتاب میخواندند»؛ این محبوبترین دریغِ کتابخوانهاست ... تأسف برای
کتابنخوانی مردم، بهسادگی، همنشین میشود با نظریههای رایج در تاکسی دربارۀ دلایل
عقبماندگی ما و پیشرفت بقیه. البته این هم خودش نوعی کلیشه است که پیشداوریها
و قضاوتها و تعمیمهای ناروا فقط در تاکسی است که توفیق اجباریاش نصیبمان میشود
... پیشداوریها تسکینمان میدهند، اما هیچ کمکی از دستشان ساخته نیست. پس بهتر
آنکه مسیر دیگری را در پیش بگیریم. شاید باید بپرسیم: «اصلاً چرا مردم باید کتاب
بخوانند؟» شاید باید این پرسش را از نگاه خود همین مردم کتابنخوان نگاه کنیم.
اقشار مختلف مردم نیازهای گوناگونی دارند، خیلیهایشان رمانخواندن را بیهوده و
حوصلهسربر میدانند –و اتفاقاً در بسیاری از موارد این احساس نه ناشی از رمان
نخواندن، بلکه حاصلِ خواندنِ رمانی است که هیچ لذتی از آن نبردهاند-، خیلیها نیازی
به خواندن جامعهشناسی و تاریخ و سیاست نمیبینند، بلکه دلشان راهنمایی ساده و
کارآمد میخواهد که با استفاده از آن بتوانند اختلافاتی را که با دختر نوجوانشان
دارند حل کنند، یا میخواهند یکی دو کتاب جمعوجور و جذاب دربارۀ شهری که میخواهند
به آنجا سفر کنند بخوانند یا میخواهند بدانند چطور باید از ماهیهای آکواریومِ
کوچک خانگیشان مراقبت کنند که زودبهزود تلف نشوند. ما کتابخوانها ولی ازشان
انتظار داریم که فضای غریب و تلخِ بوف کور را دوست داشته باشند یا برای زندگی سخت
روشنفکران روسی در دوران استالین دل بسوزانند یا به بحرانهای سیاسی بینالمللی
علاقه نشان دهند. ما جماعتی که از قضای روزگار سر و کارمان با کتاب و قلم افتاده
است یک روز باید از این تبختر دست برداریم و برویم سراغ همین کتابنخوانها و برای
نیازهای آنها کاری بکنیم. چنین کاری، هر چه باشد، قطعاً برای خود ما نیز فایدۀ بسیار
خواهد داشت ...
اگر
خودتان جزء دایرۀ کتابخوانها نباشید یا دوستانی نداشته باشید که با این فضا آشنایی
داشته باشند، هیچ مرجعی وجود ندارد که به شما بگوید اگر دربارۀ فلان موضوع میخواهید
اطلاعاتی به دست آورید، سراغ کدام کتابها بروید. از آن مهمتر، هیچکس سرنخی در
اختیارتان نمیگذارد که کدام کتابها وقتتان را تلف خواهد کرد و نباید گول اسم و
ظاهرشان را بخورید. از قرار معلوم، کتابخوانها یکجور شبکۀ بزرگِ شفاهی برای توصیه
یا نهیِ خواندنِ کتابها ساختهاند، یکجور قفسِ بزرگِ آگاهی. اما دیگران، یعنی
کتابنخوانها، بهسختی میتوانند از این شبکه استفاده کنند. مسئله این نیست که کسی
جلوی استفادۀ آنها از این فضا را گرفته است، مسئله این است که ما تلاشی برای سادهشدنِ
استفادۀ آنها از این فضا نکردهایم.
این
همان وظیفۀ فراموششدۀ «مرور کتاب نویسی» است، کاری که گویا برخی از معتبرترین نشریات
دنیا، مثل «مرور کتاب نیویورک» یا «مرور کتاب لندن»، تمرکزشان را روی آن گذاشتهاند
و بسیار سایت و مجلۀ پرخوانندۀ دیگر بخشهایی مهم از کارشان را به آن اختصاص دادهاند.
از قضا، جمع شایان توجهی از نویسندگان و متفکران پرآوازه نیز در این کار سهیم میشوند
و از خوب و بد کتابهای جدید مینویسند.
مرور
به قولِ برد هوپر، مرورنویس چیرهدست آمریکایی، «یک قانون ثابت و همیشگی» دارد. این
قانون سخنگفتن دربارۀ دو چیز است: «۱. کتاب در مورد چیست؟ و ۲. تا چه حد خوب
است؟» مرور کتاب قرار است در زمانی کوتاه به خواننده «طرحی کلی» از چیستی و کیفیت
کتاب ارائه کند. به او مختصراً بگوید که در کتاب چه میگذرد، مهمترین موضوعات و
استدلالهایی که در کتاب آمده چیست، نثر آن چگونه است، به درد چه مخاطبهایی میخورد
و نهایتاً کتاب خوبی هست یا نه.
با
آنکه مرور کتابها در قدم اول نوشتههایی با تاریخ مصرف طولانی به نظر میرسند،
اما، در عمل، مرور کتاب میتواند ماهیتی کاملاً زمانمند داشته باشد. یک کتاب معین
را در برهههای زمانی مختلف میتوان از منظرهای گوناگون خواند. به عبارت بهتر،
کتابها را میتوان به اقتضای مسائل زمان دوباره فراخواند. دوباره از آنها آموخت
یا دوباره از ایدههایشان اجتناب کرد.
**
متن
کامل سرمقاله: +
**
پ.ن 1:
ایده بسیار قابل تاملی است و به نظر بسیار مفید میآید. شخصا بارها با کسانی مواجه
بودهام که دوست دارند کتاب بخوانند اما هر بار تلاششان، ناکام مانده و کتابی را
که برگزیدهاند، زود رها کردهاند. همیشه دلداریشان دادهام که مسئله این است
که کتاب دلخواهشان را پیدا نمیکنند.
پ.ن 2:
از بیش از 3 سال قبل، به مختصر و گاهی به تفصیل کتابهایی را که میخوانم معرفی میکنم؛
اینجا:+
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر