۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

نامه‌ی ششم

سلام
.
مادربزرگِ مصطفی که به کما رفت، پدربزرگ غصه‌دار شد و بدحال. پدربزرگ از دنیا رفت؛ همین پریروز. تا ببرند برای تشییع و تدفین، مادربزرگ هم از دنیا رفت. تشییع جنازه هر دو را یکی کردند؛ کنار هم دفن‌شان کردند.
.
یک قصه دیگر حالا زیر خروارها خاک رفته؛ این بار در گوشه‌ای از گورستانِ بندر.
.
زمین و آسمان لبریز از سِرّ و قصه‌اند؛ نبودند لابد به هم رسیده بودند؛ آسمان به زمین آمده بود.
.
خداحافظ دل‌آرام

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر