احمدینژاد
در متن حکم برای رحیم اسفندیار مشایی نوشته: «این جنبش (جنبش عدم تعهد) فارغ از قطببندی
قدرت و ثروت و صرف نظر از تفاوت و اختلاف در زبان، رنگ، نژاد و گرایشهای دینی و مذهبی
به دنبال دنیایی عاری از تبعیض، ظلم، تحقیر و تخفیف انسان، فقر، فساد و سلطهگری است
و با نگاهی جهانی به دنبال رفاه و سعادت برای همگان و ساختن دنیایی سرشار از عشق و
زیبایی برای همه ملتها و انسانهاست.»
و بلافاصله
در پاراگراف بعدی می آورد که «روشن است که اندیشه مهدوی تنها راه نجات انسان و تحقق
آرزوهای جامعه بشری و التیام بخش همه زخمهای کهنه و تاریخی است.»(+)
.
از
هنر ارزشمند وصله زدن مهدویت به جنبش عدم تعهد که بگذریم، همه ژست پلورالیستی و
نفرت از قطببندی قدرت و ثروت و اندیشهورزی برای سعادت بشر - فارغ از تفاوت در زبان، رنگ، نژاد و گرایشهای
دینی و مذهبی - در همین دو پارگراف چسبیده
به هم بر باد است؛ آنجا که احمدینژاد خود،
به روشنی «تنها» راه نجات انسان و تحقق آرزوهای جامعه بشری و التیام بخش «همه» زخمهای
کهنه و تاریخی را پیدا کرده و بر آن اصرار دارد؛ و چه بلاها بر سر بشر آمده از دست
و ایده آنانی که باور داشتند تنها راه نجات، همانی است که خودشان یافته یا بافته
یا ساخته و پرداختهاند و باید که به مدد سربازانشان همه را خوشبخت کنند؛ حتی اگر
شده به بهای شکستن نمکدانها، و ویران کردن زندگیها ... باقی در این حکم برای «مشایی ِ عارف»، هر چه
هست بازی انتخابات خرداد سال بعد است؛ همانی که روزنامه قاضی مرتضوی تیتر زد: «آن
مرد آمد»! ... هیزم روزهای دعوا و آتش و تنش، بر بام خانه مردمانی که روی گنج، حکم دارند
که سهمشان رنج باشد، بیتضمینی برای رسیدن به گنج، تا که گردن فرازان سیاست، راه خود
روند و ساز خود کوک کنند که حالا چند وقتی است، آوای دُهلشان، حتی از دور هم خوش
نیست.
.
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر