«دفتر
سیاسی حزب کمونیست آلمان شرقی در یک رأیگیری هرگونه بحث و گفتگو در مورد
اشتباهات گذشته را ممنوع ساخت چرا که بیم داشت این انتقادات دشمن را در برابر ما
قویتر سازد.» - ص 152
.
(2)
«یک
روز که از کنار صفی در بیرون فروشگاهی رد می شدم، شنیدم که پیرزنی به لهجه برلینی
غلیظ نفرین می کند: «میتوانند سفینه اسپاتنیک را به فضا پرتاب کنند اما حالا در
وسط تابستان یک ذره سبزی پیدا نمیشود.» - ص 181
.
(3)
«ما
احساس می کردیم تقریبا انجام هر عملی، تا زمانی که در خدمت آرمان بزرگ باشد، کاملا
مجاز و درست است.» - ص 408
.
(4)
«از
زمان وقوع وقایع مهم سال 1989 (فروپاشی دیوار برلین و نابودی حکومت کمونیستی در
آلمان شرقی)، مکررا از خود پرسیده ام که
چرا آلمان شرقی این طور فلاکت بار و عجیب سقوط کرد؟ از خود پرسیدهام آیا در بیان
صریح و بلند احساسات و افکار واقعی خود بیش از حد تأمل و تأخیر نداشته ام؟ آنچه که
باعث شد آرام بمانم و زبان خود را نگه دارم کمبود شهامت و جسارت نبود بلکه بیهوده
بودن اعتراضات و بینتیجه ماندن آن در سراسر تاریخ آلمان شرقی بود. همواره خود شاهد
بودهام که اعتراضات پرشور فقط موجب افزایش ظلم و فشارو سرکوبی بیشتر آزادی فکر
شده است. معتقد بودم که صبر و بردباری و مذاکرات آرام و بی صدا، در کشوری که رهبری
آن هرگونه بحث آزاد و باز را تقبیح می کرد، مفیدتر و ثمربارتر است چرا که رهبری
کشور بیش از آن احساس ناامنی و خطر می کرد که معقول رفتار کند. آیا من در اشتباه
بودم؟» - ص 600
.
.
از
کتاب «مرد بیچهره» - خاطرات مارکوس ولف، رئیس ضداطلاعات آلمان شرقی - انتشارات
موسسه اطلاعات
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر