واقعی: صبح امروز
.
.
اثاث کشی داشتند. یک زن و مرد و یک پسر جوان هم رفته بودند پشت خاور روی اثاث های فقیرانه شان نشسته بودند؛ شاید مادر و پدر و فرزند؛ یک خانواده بودند لابد ... هیچ اثاث نویی به چشم نمی خورد. توی اثاث، موکت بیشتر بود تا فرش ... آن پشت، می گفتند و می خندیدند ... روی همه اثاث، که از خیلی دورتر هم دیده می شد، دیش ماهواره شان را گذاشته بودند ...
.
.
اثاث کشی داشتند. یک زن و مرد و یک پسر جوان هم رفته بودند پشت خاور روی اثاث های فقیرانه شان نشسته بودند؛ شاید مادر و پدر و فرزند؛ یک خانواده بودند لابد ... هیچ اثاث نویی به چشم نمی خورد. توی اثاث، موکت بیشتر بود تا فرش ... آن پشت، می گفتند و می خندیدند ... روی همه اثاث، که از خیلی دورتر هم دیده می شد، دیش ماهواره شان را گذاشته بودند ...
.
.
.
مرده شور این نوع خندیدن رو ببرن. داشتند به وضعیت زار و رقتبار خود میخندیدن.
پاسخحذفتا وقتی در جای این افراد قرار نگرفتید، این خندهها رو فراموش کنید که از صد گریه بدتره.
آقا مسعود! من با نیت خنده هاشون کاری نداشتم ... وصف مشاهده ام بود فقط ... شاید داشتن به خیلی چیزهای مهم تر می خندیدن :)
پاسخحذفیاد اسباب کشی سال ها پیش خودمان افتادم.آن روزهاهنوزداشتن دیش و استفاده از ماهواره این قدرها مرسوم نبود. ما ریسیور آنالوگ داشتیم و یک دیش با قطر یک متری و کانال های ترکیه را سیر می کردیم.روز اسباب کشی هرچه ملافه ی بزرگ در خانه داشتیم پیچیدیم دور دیش تا مثلا دیده نشود .کارگران عزیز هم با دلنگ و دولونگ فراوان آن را سپردند به آقای راننده کامیون. ایشان هم برای این که این مثلا شئش نامعلوم له نشود آن زیر، صاف گذاشته بودندش روی تمام وسایل . در مسیر حرکت باد زده بود و ملافه های نازنین را کرده بود بادبان برای این قایق سرنگون . پرواز ملافه های برافراشته در آسمان نظرهای بیشتری را جلب می کردبرای دیدن دیش در خیابان های شلوغ شهر.باورتان نمی شود که ما تقریبا تا چند روزمنتظر یکی از همسایه های جدید با ماموران پلیس بودیم که بیایند خانه مان جهت دستگیری ما و دیش نازنین.
پاسخحذفمن اینجور اساسکشیها و اینجور زندگی و اینجور خندهها رو تجربه کردم. درد داره آقا...
پاسخحذف