۱۴۰۳ مهر ۲۹, یکشنبه

گل محمدی باغچه

.
چهار سال پیش دو گلدان گل محمدی خریدم. گل‌فروش گفت یکی کاشانی است که زیاد و زود گل می‌دهد، و دیگری محلی است. هر دو را کنار هم توی باغچه کاشتم. سال دوم، کاشانی گل داد، از گل دادن اولی چیزی به یاد ندارم! بعدتر حتی همان اولی هم گل کمتری داد. با خودم گفته بودم شاید به خاطر این که باغچه نورگیر نیست.

چند هفته پیش دیدم شاخه‌ای انگار راه خودش را جدا کرده، قد می‌کشد و قد می‌کشد و حالا که سرمای پاییز رسیده، گلی چنین خوش‌رنگ داده، و با چه بوی دلپذیر زیادی. حالم خوش شده بود از دیدن و بوییدن‌اش...

یک بار گفته بودم: در خیال من، قاصدک از خاک کسانی سربرمی‌آورد که حرفی داشتند که ناگفته و ناشنیده با خودشان بردند و حالا خاک‌شان، قاصد شده، میزبان قاصدک‌ها...

چه می‌دانم؛ شاید گل محمدی ِ کاشانی ِ باغچه ما هم به خاک مردی رسیده که ناگهان و در سرما دل‌اش روشن شده بود، خاطر عاطری جان‌اش را پر نور کرده بود، یا که به خاک زنی چنین.
🌹


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر