سلام دلیلِ هنر، بهانهی نامه
بهانه بسیاری از اندوهها و دلتنگیها، اسارت
در قید زمان و مکان است؛ حصار «جا» و «لحظه»ها؛ میخواهی جایی باشی که نیستی، جایی
نباشی که هستی، لحظاتی باشد که رفته و نیست، یا نیامده و باز نیست، یا «وقت»ی که برسد و نمیرسد، یا اصلا نرسیده، میرود؛
همان که قیصر گفته بود: «ناگهان چقدر زود دیر میشود».
شوپنهاور ِ فیسلوف، «هنر» را راهی برای رهایی
«مؤقت» از این بند دانسته بود؛ اینکه در تابلوی نقاشی، پیکره، شعر، نمایش و از همه
بیشتر در موسیقی، لحظهای با چیزی خارج از قلمرو تجربی، با «نظم دگرگونه»ای از هستی،
تماس پیدا میکنیم؛ بیرون از قید زمان و مکان.
.
بعد من دارم فکر میکنم نوشتن نامه هم حتما
میتواند از قید جا و لحظه برهاند آدمی را. این را فهمیدهام، حس کردهام، مومن شدهام
به آن؛ تخدیر میکند.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر