دانه های برفی که به زمین نمی رسند،
لابد دوستانی بین زمین و آسمان دارند با آغوش های پذیرنده ...
.
دوچرخه وسط کوچه،
زیر برف مانده بود. دل توی دلش نبود؛ آغوشش برای دوستان تازه از آسمان رسیده اش
باز بود و مدام خدا خدا می کرد مرد دوچرخه سوار به این زودی نرسد ... پشت پنجره
مرد زل زده بود به آسمان که پس کی برف بند می آید
.
... ابرها که می روند، تازه تنهایی بعضی ها شروع می شود
.
.
.
اگر تصویر را نمی بینید، اینجا(+) را
کلیک کنید
.
.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر