دیگر این داس ِ خموشی تان زنگار گرفت
به عبث هر چه درو کردید آواز ِ مرا
باز هم
سبزتر از پیش،
می بالد، آوازم
هر چه در جعبه جادو، دارید
به در آرید که من
باطل السّحر شما را، همگی، می دانم
سخنم، باطل السّحر شماست.
شفیعی کدکنی - 1351
*
این وبلاگ ناقابل، شامگاه نهم آبان برای بار دوازدهم فیلتر شد
*
این وبلاگ ناقابل، شامگاه نهم آبان برای بار دوازدهم فیلتر شد
خیلی چسبید جناب معینی
پاسخحذفهم شعر استاد هم سرعت عمل شما
:(
پاسخحذفسلام
پاسخحذفhttp://dalghakirani.blogspot.com/2010/10/blog-post_31.html
پاسخحذفهزاران درود.
پاسخحذفو چه شعر زیبایی.
سلام عرض شد
پاسخحذففتنه ی ابوذرتان را بر روی فیسبوک شیر کرده بودم....
میخوانم اینجا را رفیق... بنویسید و از زاویه ی نگاه زیباتان نصیبمان دهید... سخنم باطل السحر شماست.....
همچنان بجنگ و پايدار باش...
پاسخحذفدرود بر همت بلندتان .
پاسخحذفهمواره پایدار باشید و سربلند.
پای تكبیر ِ درخت، رقص باران بنویس
پاسخحذفو اکر چتری نیست،كمی آسان بنویس
سجده ی قامت برگ ، ریشه در رقص قنوت
شاخه در حال ركوع، مشق ایمان بنویس
از فلوتی كه خدا، می نوازد آرام
روی نت های قنوت ، درس انسان بنویس
كوچه را دور بزن، كوچه ها منحنی اند
فرمِ این حادثه را ، شکل ِمیدان بنویس
زنگِ فریاد سكوت ، در هوا پیچیده ست
گوش كن همهمه را، كمی از آن بنویس
فصل ناهنجاریست، فصل بی برگی ِ باغ
خشكسالیست ولی، تو فراوان بنویس
ها ها ها ها .. بخند به ریششون خیلی حقیرن.. سرت سلامت برادر
پاسخحذفما هستیم :)
به نظر می رسد برادران یک نفر را اختصاصی برای وبلاگ شما گماشته اند که همین که باز می کنید فیلترش می کند
پاسخحذففوققق العاده بود. شعر بي نظيري بود و بسيار به جا... خستگي از تنمان بيرون شد
پاسخحذفخیلی دنبال آدرس جدید وبلاگتون گشتم تا پیداش کردم. از همین الان آدرس خانه ی بعدی را بنویسید.
پاسخحذفهمراهی تان نعمتی است پر بها ... درود بر شما
پاسخحذف