۱۳۸۵ خرداد ۸, دوشنبه

پایان سخن: دو خیر


داستان٬ مطلع مختصری داشت. مانا نیستانی کاریکاتوری کشید در روزنامه ایران که برخی آن را توهین به آذری زبان ها تلقی کردند. اعتراض از برخی دانشگاه ها شروع شد و در کمتر از یک هفته به شهرهای آذری نشین رسید. چنین واکنشی حتی در مواجهه با کاریکاتورهایی که صراحتا شان پیامبر اکرم را نشانه رفته بود و در برخی نشریات غربی چاپ شد در هیچ کجای دنیا رخ نداد گو آن که مانا نیستانی بیچاره اولین کسی است که از کاریکاتور برای استهزای قوم و قبیله ای استفاده کرده است و یا این که این برای اولین بار است که آذری ها مورد تمسخر قرار می گیرند (اگر که قبول داشته باشیم طرح مانا توهین آمیز بوده)! ده ها بانک و اداره دولتی و غیردولتی آسیب دید. بسیاری زخمی شدند و عده ای نیز کشته. هنوز به راحتی می توان کسانی را یافت که نمی توانند باورکنند همه داستان برای یک کاریکاتور بوده چه آن که بعد از جدی شدن موضوع٬ چند برابر خود تیراژ روزنامه ایران و توسط خود میدانداران اعتراضات٬ تکثیر و منتشر شد. توجه به این مطلب که طی سالیان متمادی گذشته در قبال انتشار جوک های عمدتا مبتذل و مستهجن علیه قومیت ها و ساکنان برخی مناطق صدای اعتراضی به صورت مدنی توسط مدعیان حفظ حرمت اقوام بلند نشده٬ و اینک به طور ناگهانی همه چیز قرار است به هم بریزد ٬ یک ناظر بی طرف را متوجه وجود برخی کاسه ها زیر نیم کاسه ها می کند. از این روست که به راحتی می توان گفت داستان دیگری در پس زمینه وجود دارد که به طور قطع به شرایط سیاسی منطقه و کشور مربوط می شود. این پرونده اگر محدود به این کاریکاتور بود می توانست بعد از عذرخواهی روزنامه ایران و تنبیه متخلفان٬ طی یک رفتار کاملا مدنی و متمدنانه مختومه شود.
وقایع اخیر اما از دو جهت اثرات مثبتی داشت و خواهد داشت.
توجه دادن حاکمیت به لایه های درونی اجتماع را می توان از اثرات مثبت وقایع اخیر دانست. نمی توان انکار کرد که در برخی از امور مهم٬ نظام راهبردی برای مملکت داری ندارد و یا اگر دارد٬ کارشناسانه نیست و یا حتی اگر کارشناسانه است با سستی مجریان به بایگانی سپرده شده است. مساله نوع رفتار متقابل حاکمیت با اقوام و اقوام با یکدیگر از جمله این موارد است.
از بعد دیگر توجه به مساله میدان داری پان ترکیست های تجزیه طلب و خائن به مام میهن موردی است که می خواهم توجه شما را به طور جدی به آن جلب کنم. طی سال های اخیر به خصوص پس از باز شدن نسبی فضای سیاسی کشور پان ترکیست ها فعالیتهای خود را گسترش دادند. ترویج دیدگاه های نژاد پرستانه (و طبیعتا خشن – که خود تجربه مواجهه با این نوع برخوردها را داشته ام) و به نمایش گذاشتن رویکرد های به اصطلاح فرهنگی در ترویج ادبیاتی مهجور و مجهول که خود را مدافع آن می دانند در حالی صورت می گرفت که پان ترکیست ها عطش تجزیه طلبی خود را به زحمت کنترل می کردند و جالب این که این رویکرد تخریبی نه توسط مردم و نه توسط حکومت جدی گرفته نمی شد. وقایع اخیر از آن جهت که ماهیت اصلی این گروه را در خیانت پیشگی آشکار ساخت و ماحصل فعالیت های به اصطلاح فرهنگی آنان را به وضوح نمایان کرد یک لطف الهی است.
به راستی با کدام توجیه می توان اعتراض به یک توهین سهوی را آلوده به نیات خائنانه کرد و پرچم کشوری دیگر را بالای سر برد؟ کدام عقل سلیمی برای اعتراض به توهین یا حتی جفایی که به قول خودشان طی هشتاد سال بر قومی رفته حاضر می شود با دشنام و هتاکی و آتش زدن و شکستن و وطن فروشی احقاق حق کند؟ از قضا اگر همه اتفاقات هفته اخیر را به حساب آذری ها بگذاریم – که چنین نمی کنیم – آن گاه به طور جدی باید در سلامت رفتار اجتماعی بخش مهمی از هم میهنان خودمان دچار شک و تردید شویم.
هسته رهبری پان ترکیست ها گمان کرد شرایط موجود و فضای سنگین سیاسی علیه جمهوری اسلامی که در سایه رفتارهای جنگجویانه و به شدت دشمن تراش و دشمن متحد کن و حماقتهای بی انتهای سکانداران کشور ایجاد شده٬ می تواند آن ها را در تعبیر رویای شوم شان یاری کند. البته قدرت های منتقد فعالیتهای هسته ای و سیاست منطقه ای جمهوری اسلامی هم بدشان نمی آید به زمامداران جمهوری اسلامی بگویند ما اگر بخواهیم می توانیم برایتان مزاحمت ایجاد کنیم. در شرق٬ در جنوب و حالا در شمالغرب. آن ها حق خود می دانند به هر وسیله ای که می توانند آویزان شوند تا روند اجرای سیاستهایی را که نادرست می دانند بگیرند. سیاست های خصومت آمیز نظام جمهوری اسلامی ٬ اینک قدرتهای معارض را تا مرز حمایت از درگیری های قومی و فبیله ای برای اعمال فشار به جلو رانده است. اینجاست که عقلا (اگر چنین کسانی وجود داشته باشند ) باید بین بد و بدتر یا حتی بدتر و بدترین به ترتیب بد و بدتر را انتخاب کنند تا خدشه ای به استقلال و تمامیت ارضی کشور وارد نشود.
کل حیثیت پان ترکیستها و جلوه فروشی های عدالت خواهانه شان با یک برنامه مستند نیم ساعته تلویزیونی بر باد می شود. کافیست تا سری به سایت ها و وبلاگ های این افراد بزنید تا بوی مشمئز کننده دروغ و دشنام مشامتان را تا مدت ها آزار دهد. مراد اینان در اوج افتخارشان پیشه وری است که زیر سایه استالین دژخیم بزرگ شد و مرد و کیست که از قدرت ماشین آدم کشی استالین نشنیده باشد؟ من خود آذری ام ولی قبل از آن ایرانی ام. مراد من پیشه وری نیست ... من اولین شهردار زنجان را دوست دارم. مرحوم توفیق را می گویم که نام نیک دارد در زنجان. او را سربازان پیشه وری به دار کشیدند مظلومانه. دل باید بگیرد وقتی پیشه وری را بخواهند به زور شکستن و سوزاندن و توهین نیک نام کنند. تاریخ اما خیانت پیشگان را رسوا می سازد. یهودا خوب می داند. آذربایجان اما نه یهوداست و نه یهودا خواهد شد.

۴ نظر:

  1. drood bar shoma dust gerami, sepas ziba va roshangarane bod.

    پاسخحذف
  2. سلام محمد جان مطلب بسیار جالبی نوشتی . من اصلا این کاریکاتور رو ندیدم و نمیدونم که چه توهینی بوده برای ترکها . ولی در هر صورت این سالهای اخیر احساس میکنم که کم کم تمام قومیت ها از ایرانی بودن خودشون بشدت منزجرن و به همین دلیل به قومیت خودشون برمیگردن. بامید روزهای بهتر برای ایران و ایرانی. در ضمن با چنین نوشته هایی شدیدا نگرانت میشم . خیلی مراقب خودت باش. سبز باشی.

    پاسخحذف
  3. سلام
    من از قومیت لرم و با شما که یک اذری میهن پرستید در نگرانیها از گسترش پان ترکیسم همدردم
    پیروز باشید و شما که در زنجان هستید تلاش کنید به دیگران در زمینه این خطر اگاهی دهید

    پاسخحذف
  4. نمي دانم چرا فهميدن اين نكته اينقدر اين روزها سخت شده است كه جرقه در انبار باروت انفجاري مي آفريند كه قابل كنترل نخواهد بود.
    اين انبار باروت را حكومت انباشته كرده بود و روشنفكران ،روزنامه نگاران و مطبوعات نيز با سكوت خود در طي چندين سال گذشته كمتر از حكومت گناهكار نيست.
    شما كه به پان تركها مي تازيد و تاحدي من نيز حق را به شما مي دهم چرا فراموش مي كنيد كه اين فرصت را نحو و نوع برخورد مطبوعات و دولت به آنها داده است.
    مي دانيد كه روزنامه ايران چهار روز بعد از ماجرا عذرخواهي كرد و دولتيان نيز ده روز بعد از ماجرا به آن توجه كردند.
    اين نشان مي دهد كه تجمع آرام دانشجويان در روزهاي اول مورد توجه نبود و بايد شيشه اي مي شكست و آشوبي مي شد تا دولتيان مركز نشين متوجه توهين مذكور و ديگر خواسته هاي به حق سركوب شده مي شدند.

    روزنامه نگار ما چرا براي مسئله نه چندان مهمي چون به استاديوم ورزشي رفتن خانمها داد و بيداد مي كنيد! اما براي تدريس زبان مادري جمعيتي بيست ميليوني تا به حال خاموش مانده است؟
    آيا بديهي تر از آن حقي را مي شناسيد؟ چنانكه در اصل پانزدهم قانون اساسي نيز آمده است:
    اصل پانزدهم - 15
    زبان و خط رسمي و مشترك مردم ايران فارسي است . اسناد و مكاتبات و متون رسمي و كتب درسي بايد با اين زبان و خط باشد ولي استفاده از زبانهاي محلي و قومي در مطبوعات و رسانه هاي گروهي و تدريس ادبيات آنها در مدارس ، در كنار زبان فارسي آزاد است .
    چه شده است كه به جاي دفاع از مظلوم طرفدار فرد خطاكار شده ايم؟ حتي اگر عمل مانا سهوي باشد آيا بايد به او خرده گرفت يا به كساني كه عليه اين عمل و چندين سال توهين و تحقير به زبان و فرهنگشان بپاخاسته اند..
    هيچ متوجه شده ايد كه اين نسبت ها كه شما و ديگر روزنامه نگاران! به معترضان ماجراي اخير داديد همان نسبت هايي بود كه جناحي خاص به دانشجويان در ماجراي هيجدهم تيرماه داد! مگر در آن ماجرا هم ماشين به آتش كشيده نشد يا شيشه نشكست؟ هر جاي دنيا كه انبار باروتي انباشته باشد نتيجه اش دير يا زود انفجار خواهد بود. حالا چه پاريس باشد چه تبريز چه تهران.
    حال به جاي درك وضعيت و موقعيت جديد و جبران اشتباه متاسفم كه در ايجاد و انباشته شدن دوباره انبار باروتي جديد روزنامه نگاران و مطبوعات پيش رو گرديده اند و اينبار گوي سبقت را از دولتيان نيز ربوده اند.

    پاسخحذف