۱۳۹۶ مرداد ۲۹, یکشنبه

28 مرداد؛ منظری دیگر




حالا واضح‌تر از هر زمانی روشن است که ساقط کردن دولت مصدق، بی‌دسیسه دولت‌های وقت انگلیس و آمریکا میسر نمی‌شد؛ آن دسیسه‌ای که کینه‌ای دیرپا شکل داد و گرهی بزرگ در دل و ذهن مردمان افکند. اما این، برای کسی که در پی «همه واقعیت» است، حتما کافی نیست.
سیزده سال قبل، الاهه بقراط، روزنامه‌نگار ایرانی مقیم لندن، مقاله‌ای نوشت با عنوان «چه کسی کودتا کرد؟ شاه یا مصدق یا هر دو؟» او مقاله خود را چنین شروع کرده بود: «28مرداد روز جدل است. روز سخنان تکراری و نکته های نو است. پنجاه و یک سال است که چنین است و تا سال‌های سال چنین خواهد بود ولی واقعا چه کسی کودتا کرد؟»
او ادامه داده بود: «از آنجا که بنا بر فرهنگ قهرمان‌پروری به ساحت «قهرمانان ملی» جز برای هورا کشیدن و تأیید نمی توان نزدیک شد، بهتر این دیدم برای طرح پرسش «چه کسی کودتا کرد؟» به خاطرات خود دکتر مصدق استناد کنم ... از آنجا که درباره شاه و آمریکا به عنوان «کودتاچی» بسیار سخن رفته و همچنان خواهد رفت، سخن این مقاله بیشتر بر سر نقش مصدق به مثابه رییس دولت است که به گفته خودش از پشتیبانی شاه برخوردار بود.»

برخی گزاره‌های این مقاله را بخوانید:



۳ دیماه ۱۳۲۹ پیشنهاد ملی کردن صنعت نفت به امضای یازده تن از نمایندگان تقدیم مجلس پانزدهم شد. نه ماه پیش از آن شاه در مصاحبه ای با نیویورک تایمز گفته بود: «ایران دیگر به کشورهای خارجی امتیاز استخراج نفت نخواهد داد.»

مصدق در طول نخست‌وزیری خود دو بار از مجلس تقاضای اعطای اختیارات تام کرد. خودش می‌نویسد لایحه اختیارات خلاف قانون‌اساسی بود ... مصدق به دلیل تجربه سیاسی و نیز محبوبیتی که بین مردم یافته بود همواره شاه و حتا مجلسی را که اکثریت آن یاران خودش بودند به استعفا تهدید می‌کرد. وی که نخست وزیری‌اش از طرف مجلس پیشنهاد و از سوی شاه تأیید شده بود، خود را تنها نماینده و مجری «اراده ملت» می‌دانست و وقتی همان مجلس به وی پشت کرد، آن را «ضد مردمی» نامید.

مصدق که در نامه‌ای به تاریخ ۱۶ دی ۱۳۳۱ به مجلس شورای ملی نوشت: «دولت هرگز در صدد تعطیل مجلس شورای ملی نیست»، شش ماه بعد اعلام کرد ناچار است تکلیف خود را با این مجلس یکسره سازد. در ۵ مرداد ۳۲ مصدق در یک نطق رادیویی گفت برای انحلال یا ابقای مجلس به رفراندوم و نظر مردم متوسل خواهد شد ... دولت مصدق ۱۲ مرداد در تهران به آرای عمومی مراجعه کرد. رأی‌گیری از شهرستان‌ها به پنج روز بعد موکول شد زیرا گمان می‌رفت که انحلال مجلس در شهرستان‌ها رأی نیاورد.

روز ۲۲ مرداد شاه فرمان عزل مصدق و نصب سرلشکر زاهدی را امضا کرد و توسط سرهنگ نصیری رییس گارد شاهنشاهی برای هر دو فرستاد. روز بعد مصدق از رادیو اعلام کرد مجلس هفدهم با توجه به نتیجه رفراندوم باید منحل شود. کاخ سعدآباد و محل اقامت مصدق به دستور دولت وی تحت حفاظت تانک‌ها قرار گرفت. روز ۲۴ مرداد مصدق در نامه‌ای از شاه تقاضای صدور فرمان انحلال مجلس را کرد. در همین روز نصیری فرمان زاهدی را در مخفیگاهش به او داد و شب فرمان مصدق را به وی ابلاغ نمود که همانجا دستگیر شد. توجه داشته باشیم که نصیری فرمان «شاه» را برای نخست‌وزیر برده بود و مصدق قاعدتا نمی‌بایست فرستاده «شاه» را دستگیر می‌کرد ... مصدق روز بعد بدون آنکه از فرمان عزل خود توسط شاه حرفی بزند اعلامیه‌ای صادر کرد مبنی بر اینکه مقارن ساعت یازده شب گذشته یک کودتای نظامی به اجرا گذاشته شد.

ساعت ۹ صبح روز بعد شاه در فرودگاه رامسر به هنگام خروج از کشور گفت آن نامه فرمان برکناری مصدق از نخست‌وزیری به دلیل زیر پا گذاشتن قانون اساسی و مشروطیت بود و وی برای جلوگیری از جنگ داخلی برای مدت کوتاهی از کشور خارج می‌شود ... همان روز مصدق انحلال مجلس را اعلام کرد و دستور داد فرمانداری نظامی کاخ‌های سلطنتی را مهر و موم کرده و از اموال و اثاثیه کاخها مواظبت کند ... پس از انحلال مجلس و بی‌اعتنایی مصدق به فرمان شاه که طبق قانون (غلط یا درست) عزل نخست‌وزیر از اختیارات وی بود، و همچنین خروج شاه از کشور، اوضاع وخیم شد.

شاه و مصدق هر دو میهن دوست بودند. هر دو منافع ملی ایران را در نظر داشتند. هر دو بر این باور بودند که هر یک بهتر از دیگری می‌تواند این منافع را حفظ کند. هر دو خود را نماینده «اراده ملت» می‌دانستند. از همین رو مصدق «عزل» خود را از نخست وزیری کودتایی نامید که با دستگیری سرهنگ نصیری رییس گارد شاهنشاهی ناکام ماند و شاه در مصدق رقیبی را دید که اگرچه به حفظ سلطنت او سوگند خورده بود، ولی جاه طلبی‌های «خطرناک» خود را داشت. در واقع کودتا با انحلال مجلس شروع شده بود. انحلال مجلس توسط نخست‌وزیر، که غیرقانونی بود، عزل او توسط شاه را به دنبال داشت. مصدق فرمان عزل را نپذیرفت و ماند. شاه از مقابله دست برداشت و رفت. مصدق با اطمینان به پشتیبانی مردم کودتا کرد و شکست خورد. شاه با اطمینان به حمایت خارجی با کودتا برگشت و پیروز شد.

شاه و مصدق هر دو نمی توانستند پیروز شوند. ولی به سود ایران و ایرانی می‌بود اگر هر دو می توانستند با یکدیگر کنار بیایند ... هر دو با سرسختی بر سر شیوه خود پافشاری نمودند.



متن کامل: +


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر