۱۳۹۳ مهر ۶, یکشنبه

175

چخوف که در یالتا بود، به الگا کنیپر نوشته بود: «روزگار چطور است؟ حالتان چطور است؟ الان در «یالتا» هستم. حال من خوب نبود. در مسکو که بودم سرم درد می‌کرد، تنم داغ بود اما آن را مثل یک راز گناه‌آلود از شما پنهان می‌کردم اما حالا که اینجا هستم دیگر اهمیتی ندارد ... سلامت باشید و شاد ...»
.
و می‌دانی؛ چقدر سرم درد نمی‌کند، چقدر تنم داغ نیست، و چقدر  هنوز شانه های تو دور ِ دور است خوبِ من ...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر