۱۳۹۳ تیر ۱۴, شنبه

164

خواب‌ات را دیدم، داشتی به ترانه‌ای گوش می‌کردی که من مطمئن بودم شعر آن برایم آشناست. بعد توی کاغذهایی که زیر دستم بود، مدام دنبال همان شعر بودم و پیدا نمی‌کردم. غصه‌ام گرفته بود. از خودت نمی‌پرسیدم. گلویم ورم کرده بود از شدت بغض. بیدار که شدم دلم خواسته بود فقط زل بزنم به سقف.
.

.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر